سركاري هاي كتبالو

Posted by کت بالو on May 10th, 2005

ما هفته اي يه بار “نهار دخترونه” داريم. من و كارن و ژوليت و آليس.
امروز هم نهار دخترونه داشتيم و حرف شد در مورد شوهرمون و دوست پسر هاي قبلي و دوست پسرهاي دوست هامون و دوست دخترهاي دوست پسر هامون!!!! بزرگترين مشكل هم از همين جا شروع شد.

دوست پسر كارن قبل از كارن يه دوست دختر ايراني داشته!!! كلي هم دل كارن رو سوزونده كه دختره خيلي خوشگل و خوش هيكل بوده و كلي هم كارهاي مختلف بلد بوده!!!! منتها قالش گذاشته و برگشته ايران كه يه “ازدواج از نوع خواستگاري”‌ به ميل خانواده اش داشته باشه. وگرنه پسره دوست داشته كه باهاش ازدواج كنه!!!!!

كارن هم كلي چشمش از دخترهاي ايراني ترسيده بوده و حالا….طفلكي همكار من ايراني الاصل شده!!!!!

مي ديدم خوشش نمياد دوست پسرش من رو ببينه ها. نگو جريان اينه!!!!!
—-

دارم از زور ترس مي ميرم!!!!
قراره از اين هفته بريم يه كلاس گلف.

گلف كه البته ترس نداره. ولي اين كه با كي دارم مي رم ترس داره.

كارن, وينيفرد,‌ ديويد بامزه, و …آقا جيمي!!!!!

فكر كنم اگه قرار باشه فقط و فقط به يه دليل گلف ياد نگيرم, همين دليل باشه كه با آقا جيمي و ديويد بامزه همكلاسم!!!!

از همين حالا دارم خجالت مي كشم.

يكي به من بگه آخه واسه چي من بايد اينقدر از رييس روسا خجالت بكشم. و لطفا بگين چاره اش چيه اگه مي دونين.
—-

هوا شده عين بهشت برين.
—-

خيلي كارم زياده!!!!!
—-

به كارن مي گم يه اصطلاح جديد انگليسي لاتي ياد گرفتم. كارن هم ميگه نبايد استفاده اش كني. مي گم آخه واسه چي. مي گه آدم بايد ladylike باشه. ميگم آخه “ليدي لايك” بودن خيلي فرح انگيز نيست. مي گه در غير اينصورت شوهر خوب پيدا نمي كني.!!!! مي گم من كه يه دونه شو دارم. بيشتر هم نمي تونم داشته باشم. مي گه خوب پس تو راحتي. تو مي توني هر اصطلاحي خواستي استفاده كني. من هم صبر مي كنم تا شوهر كنم, بعد!!!!!

اين شوهر پيدا كردن هم واسه ي همه ي خانم ها در مليت ها و سنين مختلف شده دردسر.

يادمه مي خواشتند من رو به يه آقايي توي يه مهموني خانوادگي معرفي كنند كه اگه شد بيان خواستگاري. بابابزرگم به مامانم گفته بود كه به من بگه كه اونها مومن هستند. دامن كوتاه و لباس بي آستين نپوش. نوزده سالم بود. كلي بهم برخورد. طبق معمول هميشه دامن كوتاه كوتاه و يقه ي باز و لباس بي آستينم رو پوشيدم. از آقاهه و خانواده اش و مدل معرفي هم اصلا خوشم نيومد. و خوشحالم كه از اون جريانات جون سالم در بردم. فرض كنيم لباس بسته مي پوشيدم. توي مهموني هم واسه ي دو ساعت مثل خانم ها مي نشستم و نمي رقصيدم (فرض محال). فوق فوقش آقاهه و خانواده اش كلي كيف مي كردن و من مي شدم زن آقاهه. اونوقت از روز بعد مشكلات پشت مشكلات. يا من افسردگي مي گرفتم. يا آقاهه از دست من خل مي شد.

چي شد آخرش؟ هيچي. شدم زن گل آقا. همونجوري كه بودم. خوب يا بد. ناآروم و بي قرار. عاشق تغيير و تجربه ي چيزهاي جديد و نو. عاشق پوشيدن لباس هاي لختي و مدل هاي عجيب غريب. عاشق رقصيدن و قردادن و آواز خوندن. ولي همه ي همه اش به خودم بودن مي ارزيد. به اين كه تمام عمرم با كسي زندگي كنم كه خودم رو اونجور كه هستم ببينه و بخواد و مجبور نباشم به خاطر اين كه با من زندگي كنه يا باهاش زندگي كنم “خودم” رو عوض كنم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

پشت پلک ها

Posted by کت بالو on May 5th, 2005

دخترک شیرین بود. خیلی دلنشین. چشمهای دخترک مهربان ترین چشم هایی بود که مرد تا به حال دیده بود.

دخترک, مردد, بارها نگاه مرد روی اندامش را به دام انداخته بود. مرد هر بار با لبخند گناه آلودی نگاهش را برگرفته بود و دخترک نگاه را باور نکرده بود.

مرد همیشه با همسرش در میهمانی ها ظاهر می شد, و همیشه بازو در بازوی همسرش با دخترک که هر بار با پسر تازه ای در مهمانی حاضر می شد خوش و بش می کرد.

مرد حس خودش به دخترک را باور نمی کرد. انگار چیزی در وجود اثیری دخترک او را به دنبال خود می کشید. در هر بدرود, شاد بود که کسی دخترک را تا خانه همراهی می کند, و افسرده از تصور آنچه در خانه بین دخترک و پسر تازه خواهد گذشت.
با این همه در برابر لبخند آرام و نگاه مهربان و وجود شیرین دخترک یارای گریز نداشت.

هر میهمانی که تمام می شد, همسرش سرش را روی شانه ی مرد می گذاشت:
-عجب شبی بود.
-بله.
-این دخترک چقدر مهربان است.
-…
-عجیب است که هرگز با یک نفر نمی ماند.
-…
-دخترک شیرینی است.

مرد چشم هایش را می بست و همسرش را می بوسید.

دخترک با پسر تازه ای به مهمانی آمده بود. مرد بازو در بازوی همسرش با گروهی گفتگو می کرد. چشم هایش را بست.

مرد به دخترک نزدیک شد. دخترک بهت زده گذر مرد از نگاه به حرف را دنبال کرد:

– مدتی است همسرم را با چشم های بسته می بوسم.

وقتی پسر تازه برگشت, دخترک سر جایش نبود.
دخترک هرگز دوباره در مهمانی ها ظاهر نشد.

من, تو,‌ دومينو

Posted by کت بالو on May 5th, 2005

يه تلنگر به يكي از دونه هاي دومينو مي خوره,‌ مي افته, مي خوره به بعدي, بعدي مي افته, مي خوره به بعدي….تا آخر.
شايد من, يا تو, شايد ما همون دونه اي از دومينو باشيم كه ضربه رو روي خودش مي گيره. مقاومت مي كنه و نمي افته,‌ تا بقيه ي دونه هاي دومينو هميشه صاف و راست سر جاشون بايستند.

شايد اينطوري ديگه خيلي از دومينو ها سرنگوني رو سرنوشت محتوم همه ي قطعه هاي دومينو ندونند.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

انتهای باغچه

Posted by کت بالو on May 3rd, 2005

من همیشه به شقایق هایی فکر می کنم
که هرگز در این خاک شکوفا نخواهند شد
و من همیشه در انتهای باغچه ها
پژمرده، پژمرده، پژمرده می شوم

زنان, زنان, باز هم زنان

Posted by کت بالو on May 2nd, 2005

عقل گوید: شش جهت حدّ است و بیرون راه نیست

عشق گوید: راه هست و رفته ام من بارها

عقل گوید: پا منه، کاندر فنا جز خار نیست

عشق گوید عقل را: کاندر تو است آن خارها

—-

حتی اگه بشه مسیر پیموده رو برعکس قدم زد یا دنده عقب گرفت و رسید سر جای اول, خاطره ی راه طی شده و بازگشتی برای ابد توی ذهن می مونه.. و اتفاقا همین خوبه.
اگه ذهن هم با پا قدم می زد و بر می گشت سر جای اول, اونوقت راه دوباره و دوباره و دوباره تکرار می شد.

به یاد سپردن و حافظه نعمت های بزرگی هستند.
—-

کتاب زنان بدون مردان از سری کتابهاییه که بیش از پنج دور خوندمشون و هر بار برداشت دوباره ای ازش کرده ام.
شخصیتی که بیش از همه درکش می کنم, زرین کلاهه. انگار بخشی از اون بوده باشم, کلمه کلمه ی احساس و زندگی زرین کلاه رو به شکل عجیبی با تمام وجود درک می کنم.
—-

روزنومه نوشته که یه خانومه به خاطر مشکلات اقتصادی و فساد اخلاقی شوهرش, زده و شوهره رو کشته.
اگه خانم ها همه می خواستند مثل این خانم رفتار کنند, فکر نمی کنم شوهرهای زیادی توی این دنیا زنده می موندند.

توجه بفرمایید, دنیای نامتناسبی است. کلا خیلی چیزهاش با خیلی چیزهاش جور در نمیاد, در عین حال شباهت کشنده ای بین ابنای بشر وجود داره.
دقیقا همین مشکل رو که اون خانم از طبقه ی نسبتا پایین اجتماع ایران با شوهرش داشته, خانم جین فوندا ستاره ی خوش اندام هالیوود هم با شوهرهاش داشته. مادر خانم جین فوندا هم مشکلات مشابهی با شوهرش داشته. منتها مادر خانم جین فوندا زده و خودش رو کشته!!!

جسارته, به نظر بنده هیچ کدوم این دو واکنش خوب نیست. در مورد مشابه, من نه خودم و می کشم و نه معشوقم رو. حداکثر ولش می کنم و می رم سراغ یکی دیگه. به قول بابابزرگم, که انشالله همیشه زنده و سالم باشه, شوهر اگه خوبش پیدا نشه ولی بدش همیشه پیدا می شه.و به قول اون همشهری خودمون “ا…و بابا جان…مگه می شه هرروز هر روز تو شهر آدم کشت!!”.
—-

ملت عجب حرف هایی در مورد زندگی خصوصی خودشون می زنند.
رادیو داشت می گفت خانم “کیت چی چی” یا یه اسمی تو همین مایه ها که دوست دختر بیست و شش ساله ی جدید آقای تام کروز است اعلام کرده که می خواد تا زمان ازدواج باکره بمونه!!!
خیلی ببخشید, عذر می خوام, به نظر من توی این مایه ها اومد “بشتابید, جنس فابریکه.”
یا مثلا یه چیزی توی این مایه ها که اگه پس فردا کار از کار گذشت بره و آقای تام کروز رو “سو” کنه یا…چه می دونم.شاید هم اصلا هیچ فکری نکرده و یه چیزی واسه خاطر جلب توجه و از روی بی فکری یا بافکری یا هر چیزی پرونده.

اگه این دوشیزه خانم محترمه ی مکرمه ی مطهره که قراره بسیار هم زیبا و گل اندام باشند, توضیح می دادند که پیش از ازدواج تا حد ارضای جنسی هم پیش خواهند رفت یا خیر, کل مجموعه کامل می شد و خیال همسر آینده راحت راحت می شد.

عجب دنیاییه.
چه می دونم ولله.
(روم به دیوار, شرمنده)ولی لابد از اولش هم می بایست تصمیمات شخصی از این دست رو اعلان عمومی می کردیم و ما اشتباه کرده بودیم. می شد نرخ و برد بالا!!!!واسه بازارگرمی خوبه.
—-

کتبالو: ببین جی جان, این عکسه که من دانلود کرده ام, نصفه روی دستگاه نشون داده می شه. باید پروفایلش رو نگاه کنی ببینی چشه.
جی: دهه. این که عکس براد پیته.
کتبالو: خوب خودتون این رو گذاشتین روی سرور. من هم دانلود کردم.
جی: حالا راستش رو بگو, واسه این که فایل رو تست کنی دانلودش کردی یا به خاطر براد پیت دانلودش کردی.
کتبالو: به خاطر این که براد پیت رو تست کنم دانلودش کردم!!
جی: #@$^&%&%$#@

پسره ی وروجک, تااون باشه دیگه از این سوال های تکنیکی از بزرگترش نپرسه.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار