از سال کهنه به سال نو

Posted by کت بالو on December 19th, 2008

بعله…

طوفان برفی به پاست که نگو. زمستان تورنتو رسما و کاملا شروع شده. از سرما آنقدری دلم خون نیست که از زمین های سرسری و لیز لیزی.

کتاب قوانین مسکو رو به اتمام است. کتاب بعدی توصیه ی گل آقاست.

تصمیماتی دارم برای سال جدید. سال کهنه خوب بود. تصمیمات صدی هشتاد اجرا شدند.

باور شما و خودم بشود یا نشود طبق تصمیم آشپزی شده ام تمام عیار. قرمه سبزی می پزم و ماکارونی و فسنجون و ته چین و چلو مرغ و کتلت و پلوی تایلندی که انگشتتان را با غذا قورت بدهید.
امسال لااقل سه غذای جدید در لیست است و شاید یک کیکی شیرینی ای باقلوایی چیزی.


از اقتصاد کمی تا قسمتی لذت می برم.
اخبار را دنبال می کنم.
پنج تا کتاب تمام کرده ام. ششمی در برنامه ی این ده روزه ی باقیمانده تا آخر سال است.
به تیمی که می خواستم منتقل شده ام.
پروژه هایی رو که می خواستم گرفتم.
تلویزیون نگاه می کنم. (خیر. قبلا نگاه نمی کردم. دیدم برای انگلیسی یاد گرفتن و فرهنگ را لمس کردن لازم است).
ورزش را نسبتا منظم انجام دادم.
خانواده را آوردم کانادا!
برنامه ریزی مالی یاد گرفته ام.
خانه را همیشه مرتب نگه می دارم.
و…
شده ام یک کتبالوی دیگر. که کتبالوی پنج سال قبل و ده سال قبل اگر نگاهش می کرد گلاب به رویتان استفراغ می کرد!!! تصور آشپزی کردن و لذت بردن از آشپزی(!!) و ایضا مرتب کردن منزل در قاموس کتبالوی ده ساله و بیست ساله و سی ساله نبود. کتبالوی سی و چهار ساله متفاوت است.
سال آینده را می دانم می خواهم چه کنم. شدن و نشدنش مهم نیست. تکاپو اهمیت دارد.
رسیدن مهم نیست. حرکت…نبض زندگی ست.

گاهی فکر می کنم نسبت به دیگران برای به ذست آوردن هر چیزی تلاش بیشتری می کنم و کند تر نتیجه می گیرم.
گاهی فکر می کنم قیاس در چنین مقیاس بزرگی مردود است.
زندگی زیباست.

در قاموس کتبالوی سی و چهار ساله مثل کتبالوی ده ساله و بیست ساله و سی ساله هنوز بچه دار شدن تعریف نشده.
از اطفال عزیز در موقعیت مناسب تری پذیرایی می شود.

اعتقاد دارم اونچه می خوام رو خواهم گرفت نه به این علت که به خودم معتقدم. بلکه به این علت که به نیروی خواستن اعتقاد دارم. و من…خالصانه می خوام.

به عادت همیشه, سال ها سال پیش هم تمام اونچه می خواستم با زمان بندی برای هرکدومشون رو نوشته بودم. کامل از یاد برده بودمشون. چند ماه قبل تصادفی دیدمشون.

اگه نه صد درصد, اما نود درصدش رو به دست آورده بودم.
و…ایمان آوردم به نیروی خواستن و خالصانه خواستن و همیشه خواستن و …
حرکت…

خلاصه که …سال نوی میلادی همگی مبارک و در حرکت و پر برکت. پر از خواهش و پر از امید.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

پیوست: جهت حظ بصر در این کریسمس عزیز و احتمالا کادوی کریسمس, این لینک بدکی نیست.

و اصولا کفران نعمت خطاست. پروردگار را هزاران مرتبه شکر جهت آفرینش تمام زیبایی ها.

سیاسی اقتصادی

Posted by کت بالو on December 10th, 2008

رییس جمهور محبوب کشورمون با مجلس قهر کرد!!!

استفن هارپر هم که مجلس را فعلا معلق کرد!!

این وسط خبر خوب , ریاست فعلی حزب لیبرال توسط مایکل ایگناتیف است.
بامزه این که نسبش به روسیه می رسه. پدر بزرگش از معدود وزرای روسیه ی تزاری بوده که از دست بلشویک ها جون سالم به در برده.

اقتصاد وضعش خرابه. قیمت نفت زیر بشکه ای چهل و پنج دلاره. پیش بینی می شه به بیست و پنج دلار هم تنزل کنه. منتها پیش بینی من اینه که بعد از این که به سی/سی و پنج برسه وقتشه که رکود هم به هر حال تموم شده باشه و بنابراین از حدود یه سال دیگه دیگه بره بالا. به عبارتی شش ماه دیگه از بهترین زمان ها برای خرید سهام شرکت های بزرگ نفتیه.

شرکت ها چپ و راست در حال تعدیل نیرو هستند. فعلا بهترین ها سهام های طلا هستند و سهام های شرکت هایی مثل وال مارت و  شاپرز دراگ مارت. وضع بعضی شرکت های آی تی هم بدکی نیست; ورایزون و آپل فعلا خوبند.
 
این وسط برنامه ی اقتصادی اوباما پر بیراه نیست.

بگذریم از این که من اصلا و اصولا دموکرات و لیبرال هستم. معمولا رییس جمهور (و نخست وزیر) های خوش تیپ تری هم معرفی می کنند. کلینتون کندی اوباما و نهایتا (اگه بشه) ایگناتیف قابل مقایسه با بوش پدر و پسر و هارپر نیستند.  

خلاصه که فعلا نفسی می رود و می آید….شکر.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

نیما دهقانی. موج سوم

Posted by کت بالو on December 3rd, 2008

صبح کله سحر کلی خندیدم. از یه آی دی ناشناس به دستم رسیده. دست فرستنده و دست نیما دهقانی درد نکنه.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

درخشان – دولت ائتلافی

Posted by کت بالو on December 1st, 2008

این هم مقاله ی گلوب اند میل در مورد حسین درخشان.

آدمی نیست که دیدنش و خوندنش برام خوشایند باشه. معمولا نه سایتش رو خیلی نگاه می کنم نه در دسته ی ستاینده هاش هستم و نه در دسته ی دشنام دهنده هاش. موجود قابل دلسوزی ای به نظرم اومده معمولا.

مقاله ی گلوب اند میل رو هم که خوندم بیشتر دلم سوخت:
The blogger sometimes known as “Hoder” has certainly shown a puckish side in the past. In 2005, he used his blog to drop hints that he’d travelled to Tehran, commenting on the traffic and weather. He censored any contradictory reader comments, until eventually his Tehrani readers started e-mailing him, asking where he was. This lasted until he posted a photo of himself holding that day’s copy of The New York Times (“Canadian papers are not worth the money,” he noted) with the CN Tower in the background. He’d been here the entire time; the prank was a pointed commentary on the power of media censors.

با توجه به کار قشنگی که در کمک به گسترش وبلاگ های فارسی زبان کرد و در همین مقاله هم چند بار بهش اشاره شده دوست داشتم کمی وارسته تر و بی نیاز تر باشه.
به هر حال مشکلم دستگیری -ساختگی یا واقعی- حسین درخشان نیست. مساله ای که مهمه معضل جمهوری اسلامی است با دستگیری های بسیار زیاد از این دست و از این جنس تحت عناوین مختلف از جمله جاسوسی برای دولت های بیگانه از جمله ارعاب و تشویش اذهان عمومی از جمله اشاعه ی اکاذیب و نشر فساد و اراجیفی از این قبیل.
اگر حسین درخشان هم تحت چنین عناوینی دستگیر شده باعث تاسفه. اگر هم خیر و خبر ساختگی است باز هم قابل تاسفه. برای حسین درخشان و برای جمهوری اسلامی.

ائتلاف می شه؟ نمی شه؟ اگه بشه چی می شه. کیفی می کنم من که اغلب بین دوراهی ان دی پی و لیبرال گیر می کردم. دولت ائتلافی دولت منتخب منه.
بامزه ترش اینه که معمولا دولت های محافظه کار شعارشون رونق اقتصاد است و تجارت و نهایتا معلوم می شه که منظورشون رونق جیب تجار بوده و نه لزوما خود تجارت. بیکاری زیاد شده. دولت کسر بودجه داره و داره معلق می زنه.
خیلی دلم نمی خواد باب ری بشه رهبر حزب لیبرال به دلیل این که سابقه ی ان دی پی داره و کفه ی ترازو به طرف ان دی پی خواهد چربید. ایگناتیف رو بیشتر می پسندم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار