یاد یک دوست

Posted by کت بالو on July 31st, 2004

کلاس سوم راهنمایی بودم. یه همکلاسی داشتم که دو سال رد شده بود. طبق معمول باهاش دوست شدم و صمیمی ترین دوستم شد.
دوست پسر زیاد داشت و توی همون سن و سال کم خونه ی دوست پسرهاش می رفت و باهاشون هم همه جور رابطه ای داشت. همیشه هم بعد از مدرسه با دوستانش توی خیابون ها و پارک ها بود. با تمام این اوصاف دوست گلی بود که می شد همیشه روش حساب کرد.
اوایل دوران تین ایجری من بود و بد جور توی سن بلوغ بودم. حدود دوازده سال یا سیزده سالم بود.بیش از حد تصور حساس و ضربه پذیر و عاطفی.می نشستیم و مدتها به خیالات واهی آسمون رو نگاه می کردیم و از زمین و زمان درد های لاعلاج روحی برای خودمون می تراشیدیم. عاشق بحث های روانشناسی بودیم و به هر نگاهی یا حتی تصور و توهم نگاهی عاشق می شدیم و آه می کشیدیم و آرزوهامون رو به شکل واقعیت در می آوردیم و برای هم تعریف می کردیم.
حالا دلایل غم و غصه چی بود, هر چی فکر میکنم یادم نمیاد. خلاصه بهتون می گم که غم و غصه مون از حد تحمل فراتر بود, نپرسین چرا و قبول کنین.
آخر کار یه روز همین دوستم که من خیلی خیلی دوستش داشتم بهم تلفن زد و گفت که کسی خونه شون نیست و قرص خورده و منتظره که با آرامش و شادی اینقدر گریه کنه تا بمیره !!!!!!!
من سر میز غذا بودم. از دوستم خداحافظی کردم و برگشتم سر میز غذا ولی هر کار می کردم نمی تونستم جلوی گریه ام رو بگیرم و غذا بخورم.از سر میز پاشدم و رفتم. دوباره رفتم از طبقه ی بالا که مامانم اینها نبینند تلفن بزنم بهش و جلوش رو بگیرم. ولی فکر کردم که نه, باید بگذارم که بمیره و از این همه درد (!!) رها بشه (!!!). یه نوار آهنگ گذاشتم و شروع کردم به گوش دادن و گریه کردن.
مامانم اومد طبقه ی بالا و ازم پرسید چی شده. دلم کوچولو بود و همه چی ازش ریخت بیرون. مامانم هم به دوستم تلفن زد و گفت کتی به من هیچی نمی گه و فقط گریه می کنه. آدرس خونه تون رو بده که با کتی بیایم پیشت. و هی اصرار کرد..آخر سر دوستم راضی شد و گفت گوشی رو بدین به کتی که باهاش حرف بزنم. بهم گفت که همین الان زنگ می زنه به اورژانس که بیان و براش سرم بزنن و شستشوی معده اش بدن.
همون موقع هم شک داشتم که راست می گه و خودکشی کرده یا نه. حدس می زدم که دروغ می گه ولی دلم می خواست راست باشه که زندگی رومانتیک غمگینی پیدا کنیم و دردهامون اثبات بشه.
دورانی بود. عجب دورانی بود.اون دوران دیگه هیچ وقت تکرار نشد. هرگز..درد ها و غم های واهی و…
ولی خیلی اوقات بعضی آهنگ ها رو که می شنوم یاد اون آهنگ هایی می افتم که اون روز گوش می دادم و به لحظات آخر زندگی دوستم فکرمی کردم و به خودکشی او.

خیلی دلم می خواد بدونم الان کجاست و چکار می کنه. اینطور که بعدها فهمیدم این دختر مشکل مالی در خانواده داشت و مشکلات بزرگی در تضاد با اطراف داشت و ..به هر حال که نتیجه همون شد که گفتم.
هر کجا هست انشالله شاد و خوشحال و سالم باشه.
یه روز صمیمی ترین دوست و یه روز اونقدر دور و بی خبر که حتی نمی دونی زنده است..
همیشه یادش می کنم. از کسانی بود که نقش خیلی بزرگی در ساختن قسمتی از زندگی من داشت. یه مرحله مهم از رشدم رو با اون طی کردم.
طبق معمول همیشه مدیرو ناظم و مسئولین مدرسه مامانم رو خواستند و بهش گفتند که دخترت باید از این همکلاسی اش جدا بشه. در دوران مدرسه ام این اتفاق دو سه بار با عزیزترین دوستام تکرار شد.

یاد اون دوران به خیر.چقدر دوستش داشتم. هنوز هم چقدر دوستش دارم. یادش به خیر.
ببینم آلوچه خانوم, یادته اون دوران رو؟ حدس می زنی کی رو می گم؟ این روزها من خیلی عاقل تر شده ام. خیلی متفاوت تر, خیلی..گاهی وقت ها فکر میکنم چه کارهای وحشتناکی کردم.می دونی؟ یادته؟ عجب دورانی بود…

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

شعر

Posted by کت بالو on July 29th, 2004

بهرام که گور می گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

ادامه ي ماجرا…

Posted by کت بالو on July 28th, 2004

پيرو يادداشت قبلي خدمت همگي عرض شود كه راستش رو بخواين بنده دروغ كه ميگم هيچ, آدامس هم مي جوم, سينما هم مي رم!!!! با مادر ترزا كه طرف نيستين, كت بالو است. راستش رو بخواين فكر هم نمي كنم بشه در كل زندگي هيچ وقت و تحت هيچ شرايطي دروغ نگفت, مي شه سعي كرد ولي نمي شه هيچ وقت دروغ نگفت. حالا از ما صداقت…

اما عمرا بتونم به جايي برسم كه دولت جمهوري اسلامي هست. بعد از اين همه وقت كه اخبار زهرا كاظمي رو دنبال كرديم حالا صبح توي راه , راديوي اينجا داشت مي گفت كه دولت جمهوري اسلامي ايران گفته كه زهرا كاظمي اعتصاب غذا كرده بوده, فشار خونش افتاده پايين, گالامبي با مخ خورده زمين, مخش ترك خورده, طفلكي مرده.

زبون من يكي كه بند اومده فعلا. كل صورت مسئله رو به كل پاك كردن رفت پي كارش.
دولت به اين وقاحت و به اين حماقت در قرن بيست و يكم دوام بياره يا نه خدا عالمه.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

پيوست: راستي يه آهنگ ديگه هم از طوفان به سري آهنگ ها اضافه شده.

كت بالوي دروغ گو

Posted by کت بالو on July 27th, 2004

عالي بود.
اتفاقي كه در زندگيم برام نيفتاده بود امروز افتاد.
يه نفر كه فقط تا حالا حدود ۲۰ كلمه باهاش حرف زده بودم وايستاد توي صورتم و بهم گفت :”دوست داري به من دروغ بگي!!!”.

بنده هم هاج و واج, گرچه كه مي دونستم به كدوم موضوع اشاره مي كنه اما اساسا نمي تونستم تصميم بگيرم كه بهش دروغ گفته ام يا راست گفته ام يا اگه دروغ گفته ام چرا بايد توضيح بدم كه دروغ گفته ام!!!! و خلاصه تنها جوابي كه مي تونستم و جراتش رو داشتم كه بدم: “متاسفم كه بهت دروغ گفتم”. (فكر نكنم احمقانه تر از اين جواب بتونين پيدا كنين. خودم كه بعدش هم هر چي فكر كردم احمقانه تر از اين پيدا نكردم ولله. جالبه كه عاقلانه تر هم پيدا نكردم. اصولا ايراد از سوال بود به نظرم!!!).
هنوز توي فكر هستم كه اصلا من دروغ گفتم يا نگفتم يا مگه به اين آدم مربوطه كه من بهش دروغ گفتم يا نگفتم, يا مگه من بايد هميشه راست بگم يا مگه اين آدم چه شناختي از من داشته كه فكر كرده من بايد بهش راست گفته باشم يا…

بابا كاش يك صدم جرات و شهامت اين آدم رو من داشتم. هيچ وقت نتونستم وايستم توي صورت يه نفر و يه همچين حرفي بهش بزنم. با اين كه حسابي هم دروغ هاي مسلم و اساسي از ملت شنيده ام.
نمي دونم از ضعف منه يا از قوت منه يا هيچ كدوم و فقط يه خصوصيته.

هر وقت ديگران كاري مي كنند كه خودم هيچ وقت امكان نداره انجامش بدم (خوب يا بد يا خنثي) به مدت يكي دو روز لااقل مي مونم توي فكر و اين كه نكنه اينجوري زندگي آدم و ديگران بهتر بشه.
گذشته از راست و دروغ -كه هنوز هم دارم در موردش فكر مي كنم- , اين كارش بدجوري اعصاب و فكر من رو واسه ي يكي دو ساعت به هم ريخت.

به هر حال كه “اين نيز بگذرد”…

دوستتون دارم, خوش بگذره,‌ به اميد ديدار

پيوست:
الان كه دوباره فكر مي كنم مي بينم اگه بار ديگه كسي ازم اين سوال رو بپرسه حتما بهش مي گم مطمئن نيستم كه دروغ گفته باشم, اما اگه دروغ هم گفته باشم حتما كار درستي كرده ام.

آخيش..خيالم راحت شد. رسيدم به ته خط فكرم و نتيجه گرفتم.
كاش زندگي هم يه “play back” داشت.

بولتن روزانه ي كت بالو

Posted by کت بالو on July 26th, 2004

حالم حسابي گرفته است. اصلا كسي طرف من هم نياد لطفا.
قرار بوده تكنيسين هاي شركتمون كه يه اتحاديه دارند از جمعه ي قبل برند اعتصاب, ولي مثل اين كه با شركتمون به توافق رسيدند و نرفتند اعتصاب.
نتيجه اين كه من كه به دلم صابون زده بودم كه اين هفته رو جيم شم و از خونه كار كنم -آخه وقتي مي رند اعتصاب ميان دم در شركت و جمع مي شند و اوضاع رو به هم مي ريزند-, مجبور شدم مثل دختر گل آقا جيمي بيام سركار و مثل خانوم هاي ناز از شركت كار كنم.

ولي از شما چه پنهون اينقدر حس كار كردن دارم كه فكر كنم اگه گل آقا نبود تا چهارشنبه شب رو يكريز مي نشستم توي شركت و كار مي كردم و كار مي كردم و كار مي كردم. فعلا كه دارم كلي از كار كردن ام كيف مي كنم.

اصلا و اساسا دارم يه جوراي خطرناكي از زندگي كردنم كيف مي كنم. تازه داره مي شه اون زندگي اي كه هميشه توي روياهام بود. فقط بايد يه برنامه ي روزانه ي اسفند دود كني اضافه كنم كه چشم نخورم خدايي نكرده.

دوستتون دارم, خوش بگذره‌, به اميد ديدار

پيوست: يه كتاب معروفي بود “از حال بد به حال خوب”. به نظرم اين پست بالايي يه جورايي فشرده ي همون كتابه!! غر, غر اولش پررنگ و حسابي, بعد يواش يواش ديدم نه بابا اينقدر ها هم بد نيست. آخر سر هم كه ديدم اصلا كلي هم عاليه.
دختر به اين دمدمي مزاجي و متلوني راستي راستي كه نوبره. به قول مامانم مي گفت دختره مي ره توي توالت و مياد بيرون حالش كامل عوض مي شه!!!! حالا پيشرفت كردم و گلاب به روتون دستشويي نرفته هم حالم خود به خود خوب مي شه.

کتاب داستان

Posted by کت بالو on July 25th, 2004

کتاب را خوانده ام و با حوادث آن اوج گرفته ام و به حضیض رفته ام.
سطر به سطر کتاب را از بر هستم. جای تمام جمله ها را به فراست می دانم.
اما باز هربار کتاب را از برگ دیگری می گشایم و دوباره می خوانم.

تفاوت این است. این بار می دانم تمام اینها قصه بود, تمام اینها قصه است. بار اول قصه آزرده ام کرد, و این بار حماقت واقعی پنداشتن قصه.
آنچه کتاب را خواندنی می کند, عشق من به تصور خودخواهانه ی خودم در نقش قهرمان افسانه ای کتاب است, که جایش همیشه در قصه خالی بود و همیشه در قصه محو سایه داشت, و نه داستانی که هرگز نبود.

و من عاشقانه این کتاب را می خوانم و باز دوباره می خوانم و جمله ها را لبخند می زنم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

خالی

Posted by کت بالو on July 24th, 2004

باز هنگامه ی مستی من است و
باز همه جا پر
از من و
مستی و
جای خالی تو…

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

ایمان به تاریکی

Posted by کت بالو on July 23rd, 2004

تاریکم,
و راه می سپارم.

به تاریکی ایمان یافته ام
و به پایانی که
عمرش از لحظه ی آغاز
آغاز می شود

به تاریکی ایمان یافته ام
و به نیستی که
از لحظه لحظه ی هستی
هست می شود

طوفان یک گذار
شعله های لرزان تمام باورهایم را
به خاموشی سپرد

تلخم, استوار می روم.
و به تاریکی ایمان یافته ام.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

پروژه براي سرمايه گذاري !!!

Posted by کت بالو on July 21st, 2004

“جين وبستر” توي كتاب بابا لنگ دراز يه جمله اي داره از قول جودي كه من خيلي مي پسندمش.
خلاصه ي مطلبش اينه كه مي گه زندگي مردها خيلي بي رنگ و بو است. (ببخشيد اقايون محترم كه جسارت مي كنم. اين از قول يك دختر نوزده بيست ساله ي شوخ و شنگ گفته شده). در صورتي كه زنها علاقه شون به هر چيزي كه باشه, ميكروب, شوهر, بچه, ادبيات, رياضيات, فلسفه يا هر چيز ديگه,اصلا واساسا به قر و فر هم علاقمند هستند و از هر گونه تور و برودري و روبان و مد و چرت و پرتي توي اين زمينه حسابي لذت مي برند.

اين قسمت كتاب در مورد هر كسي كه صدق نكنه در مورد من يكي كاملا درسته.
هر وقت وسط يه عالمه مسائل جدي و شوخي مطرح شده توي وبلاگم يه چيزي در مورد قر و فر مي نويسم ياد اين تكه نوشته ي جين وبستر مي افتم.

حالا بعد از اين همه مقدمه اصل مطلب اينه كه:

دوباره بنده رو دور از جون همه ي شما خر گير آوردند.
رفتم به آنا خانوم (يك آرايشگر لهستاني است) مي گم مي خوام ابروهام كمرنگ شه. مي گه ما سه تا رنگ داريم. تيره و قهوه اي و آبي (!!!!). مي گم خوب قهوه اي بذار. درست لحظه اي كه گذاشته مي گه :” خوب پس الان تيره مي شه”. مي گم “زود برش دار كه اصلا و ابدا نمي خوام تيره شه. مي شم عين لولو !!!”. تندي برش داشته. ميگم آنا خانوم مگه نمي شه از همون رنگ مو براي ابرو هم استفاده كرد. (يه عمره كه بنده و همه ي دوستهام و فاميل داريم همين كار رو مي كنيم). مي گه واي واي, نه اصلا. اگه تا حالا هم اين كار رو كردي خيلي خطر داشته. ممكن بوده كور بشي!!!!!
مي گم يعني كلا در اين مملكت گسترده ي توسعه يافته كه در صنعت مخابرات و ماهواره و پزشكي و اقتصاد و …حسابي ادعا داره, هيچ راهي واسه ي كمرنگ كردن ابرو كشف نشده؟
مي گه نه اصلا هيچ محصولي كه بتونه اين كار رو بكنه نيست!!! و رنگ مو يا بيرنگ كننده هم اگه استفاده كني ممكنه كور شي!!!!

آخر سر هم به خاطر “هيچ كار” يا حتي بهتر بگم تلف كردن وقت من و به هم ريختن برنامه هام و برنامه هاي آقا جيمي (بايد دوباره كارهاي آقا جيمي رو ول كنم و برم سلموني ) از بنده ۱۰ دلار وجه رايج مملكتي پول بي زبون رو گرفت.

حالا خانوم ها, آقايون. بدونيد و آگاه باشيد محصول بي خطر براي روشن كردن رنگ ابرو هنوز به بازار نيومده. بازار فروش عالي براي اين محصول تضمين مي كنم. اگه دنبال محل سرمايه گذاري مي گردين, بفرمايين, اين پروژه. اگه هم مي بينين رنگ ابروي بعضي ها روشنه و هنوز بينا هستند يا مادرزاديه, يا مثل بنده و همه ي فاميل و دوست هام حسابي شانس آوردند كه بينايي و ابروي رنگ روشن رو با هم دارند.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

فرازهايي از سخنان آقاي عسكر اولادي:

Posted by کت بالو on July 20th, 2004

بله…بفرماييد.

۱) آنها (آمريكا و اسرائيل) رسما مي گويند بايد شما 50 سال به عقب برگرديد و از كاروان تمدن پيشرفت و تو سعه فاصله بگيريد, اين زور گويانه ترين حرفي است كه ممكن است گفته شود, ملت ما هرگز زير بار چنين زوري نخواهد رفت.

توضيح: اين مطلب رو آقاي عسكر اولادي در مورد تسليحات اتمي مي گند اما بنده كه اعتقاد دارم ايشون تازه متوجه مطلب شده اند. آمريكا و اسرائيل بيش از ۳۰ ساله كه اين تلاش رو شروع كرده اند. قسمت آخر حرفشون رو متوجه نشدم. تا جايي كه مي بينم ملت ما خيلي هم راحت و با آغوش باز از اين پيشنهاد ارتجاع استقبال كرده اند. آمريكا و اسرائيل چندان زحمتي هم نكشيدند.

۲) آمريكا, اسراييل و انگليس بايد از تاريخ 25 ساله عمر پر بركت جمهوري اسلامي اين درس را آموخته باشند كه با زبان تهديد و خشونت با ما سخن نگويند

توضيح: حالا مثلا اگه تهديد و خشونت كنند چي مي شه؟ ممكنه توضيح بفرماييد؟

۳) اصلاحات نه از دوم خرداد 76 شروع شد و نه اول اسفند 82 پايان يافت, اصلاحات در روي زمين با نهضت انبيا (ع) و اولياي الهي شروع شد و تا ظهور مصلح كل بشريت امام زمان(عج) ادامه دارد, انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني ( ره) يك حركت اصلاح طلبانه بود كه مسير تاريخ بشر را به سوي اصلاح و سداد تغيير داد .

توضيح: خيلي ممنون از اين توضيح كاملا جديد و مستدل تاريخي.

۴) مجلس , رسانه ها و حوزه هاي علميه و نخبگان بزرگ حوزه و دانشگاه در راس اصلاحات قرار دارند, به رهبري حضرت ايت الله العظمي خامنه اي مسير اصلاحات را آن چنان كه امام (ره) در وصيت نامه سياسي الهي خود مشخص كرده اند, طي مي كنند .

توضيح: عروسي خوبان!!!! مقصد بيان نشده. اما مسلما رهروان راه طريق رو كه ببينيد و نقشه ي راه طريقت رو هم يك نظري بندازيد, مي تونين مقصد رو حدس بزنين.

بفرماييد. اين هم لينكش. خودتون بخونين تو رو خدا.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار