در باب سی و پنجم یعقوب طبق دستور خداوند به سرزمینی به نام بیت ایل کوچ می کنه. قبل از کوچ به اهل خانه می گه تمام خدایان بیگانه رو از خودتون دور کنیدو خودتون رو طاهر کنید و تمام خدایان بیگانه رو زیر بلوطی در شکیم دفن می کنه. زمانی که به بیت ایل می رسه خداوند به او لقب اسراییل می ده و با او سخن می گه و وعده ی زمین پدرش ابراهیم رو به او می ده و این که نسلش کثیر و پادشاه خواهد شد. یعقوب در اونجا ستونی بر پا می کنه و بیت ایل می نامه. از اونجا هم کوچ می کنند به مکان دیگری به نام افرانه. راحیل در میانه راه بنیامین رو به دنیا می آره و خودش از دنیا می ره و در بیت لحم دفن می شه. باز هم در میانه ی راه ريوبین (پسر یعقوب) با بلهه (کنیز یعقوب) هم بستر می شه. نهایتا یعقوب پیش پدرش اسحاق بر میگرده. اسحق بعد از صد و هشتاد سال می میره و “به قوم خودش می پیونده” و پسرانش یعقوب و عیسو او رو دفن می کنند.

جالب التفات خاص خداوند به یعقوب و خانواده اش هست. قسمت جالب دیگه اینه که از قرار معلوم خدایان بیگانه بین اهل خانه یعقوب وجود داشته اند. نکته جالب بعدی صحبت کردن خداوند با یعقوب هست و نکته بعدی همبستر شدن پسر با کنیز پدرش (که قبلا با پدرش همبستر شده بوده و از پدرش بچه داشته).  دوره ی زندگی اسحق صد و هشتاد سال ثبت شده که البته چیز غریبی نیست. طول عمر های بالای صد سال و حتی نزدیک به هزار سال (عمر نوح نهصد سال بود) در کتاب تورات بسیار ثبت شده اند.

یک فرضیه  می تونه این باشه که داستان های تورات یا کتاب های مقدس فقط و فقط برای مطرح کردن نکات شریعت هستند و خاص پیروانشون هستند و لاغیر. اما اگر فرض بگیریم که این داستان ها حقیقتی پشت شون هست اولا به نظر میاد که خداوند قوم نظرکرده ای داشته. مشابهش سید ها هستند در دین اسلام.  ثانیا کنیز جزو مایملک به حساب میاد اما  مسلما به اندازه ی همسرارج نداره و می شه از (گناه) همبستری شخص دیگری باهاش گذشت. و احتمالا مقیاس اندازه گیری طول عمرشون با مقیاس های امروزه متفاوت بوده و…صد البته احتمال دیگه اینه که باز هم نظرکرده ی خداوند بوده اند.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار