از بزرگترین خوبی های بالا رفتن سن اینه که آدم سال های بیشتری رو با خودش می گذرونه و بنابراین هی خودش رو بهتر می شناسه.

مدتیه فهمیده ام که وقتی حواسم به کاری جمع نمی شه یا در مورد کاری حس خوبی ندارم برای اینه که توی پیش زمینه ی ذهنی ام دارم به چیز دیگه ای فکر می کنم. کار دیگه ای هست که در اصل باید اون رو انجام بدم تا خیالم راحت شه و حواسم به کار فعلی جمع بشه.

خلاصه که باید دستم و دلم هر دو همراه هم مشغله اشون یکی باشه. اگه دستم به یک کاری باشه و دلم پی کار دیگه ,جورشون جور نمیشه.

—-

اونچه که در مدرسه به ما یاد می دادند این بود که در عرب جاهلیت ملت دخترهاشون رو زنده به گور می کردند. بعدا تحت تاثیر تغییرات هزار و چهارصد سال پیش دیگه این کار رو نمی کردند. حالا بعد ازمدتها وقتی دوباره نگاه می کنم می بینم که خوب خود تعلیمات اسلام پدر رو ولی دم و مجاز به کشتن فرزندش می دونه بدون این که مجازاتی در کار باشه.

خوب حالا می خوام بپرسم که با این حساب دقیقا چه چیزی تغییر کرده؟!!

این وسط حقوق کودک هنوز به شدت و به وحشتناک ترین شکلی زیر پا می مونه.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

پیوست: این وبلاگ از امروز دوباره به روز خواهد شد. 🙂