سرزمین فراموشی

Posted by کت بالو on December 13th, 2003

فوران تب, هذیان, کلام
راهبه ای جوان پا به عرصه ی وجود گذاشته
همه ی دنیایش را تارک شده
و می تهذیبد, می پالاید روحش را
به پای همه ی دنیایی که باید به انتهای پاکی
به نهایت آرامش برسد
صداقت و پاکی
پایکوبی آغازیده اند
بر بالین یک خودخواهی محتضر
بر بستر یک خود،
،خود در حال احتضار
نوشدارو کاش
دمی پس از مرگ فرارسد

نشان سرزمین فراموشی را
به قیمت جان باید خرید.
،تنها چاره ی این عذاب ابدی
پاکدشت فراموشی است

نشان سرزمین فراموشی ها کجاست؟

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار.

رسم عاشقی

Posted by کت بالو on December 13th, 2003

اعتقادات من خیلی خیلی ساده و آسون هستند. خیلی راحت می شه توضیحشون داد. با وجود سادگی شون وقتی بهشون عمل می کنم یا سعی می کنم بهشون عمل کنم خیلی خیلی آرامش پیدا می کنم.

یه جمله ای هست که با تمام وجود بهش اعتقاد دارم اگه همیشه موفق بشم که بهش عمل کنم و اون اینه: نگذارید بدی بر خوبی پیروز بشه.
باز هم یکی دیگه از مفاهیم اصولی و اولیه ی مسیحیت است.
بحث سر اینه که می گه در مقابل بدی, بدی نکنید. اگر در مقابل بدی شما هم بدی کنید اونوقته که بدی به خوبی پیروز شده و این همون چیزی هست که نباید بشه.

در اونصورت خوبی می کنیم, هر قدر هم که در جواب بهمون بدی بشه. و می پذیریم که در زمان هایی بد بر خوب پیروز می شه , همونطور که قانون دنیا خیلی اوقات این رو به همه دیکته می کنه. اما نهایت دنیا و نهایت آدم ها به طرف درستی حرکت خواهد کرد و انسانیت غالب خواهد شد. نمی دونم می تونم درست مفهوم رو برسونم یا نه.

به عبارتی طبق اعتقاد من -نمی گم بهش عمل هم می کنم – هر تلاشی در دنیا باید در جهت شاد کردن و زندگی بخشیدن و اعتلای آدم ها باشه. در جهت عشق ورزیدن به اونها بدون این که این عشق ورزی اونها رو آسیب برسونه یا باعث آسیب رسیدن به کس دیگری بشه. خوب نگاه کردن به همه ی آدم ها اصله و این که بپذیریم همه ی آدم ها اشتباه می کنند, اما باید دوستشون داشت. چرا که دوست داشتن آدم های خوب از دست همه کس بر میاد. اما دوست داشتن آدم های بد هست که اصله و اهمیت داره. و خیلی از بدی ها هستند که فقط و فقط به دلیل محبت ندیدن و نبودن عشق به وجود میان.

در مورد آدمهای بد بزرگترین مشکل اینه که خودشون, خودشون رو از بالاترین لذت ها و عشق ها محروم می کنند. به عبارتی ما عشق رو بهشون می دیم اما اونها نمی تونند اون رو بگیرند و سعی می کنه با چیزهای دیگه ای خوشحال بشند که مسلما هیچ کدوم به اندازه ی دوست داشتن و دوست داشته شدن آدم رو خوشحال نمی کنند.

من فکر می کنم خداوندی به مفهوم یک شعورو توانایی مطلق موجود در هستی وجود داره و این شعور, عشق مطلق هم هست. به نظر من هر آدمی باید در جهت دانا شدن و توانا شدن و عشق ورزیدن سعی کنه. اونوقته که هر آدمی به شکل اعتلا یافته ی خودش نزدیکتر می شه. دانایی و توانایی بدون عشق ورزی کاملا بی فایده است و عشق ورزی هم بدون دانایی و توانایی کار چندانی از پیش نمی بره.

تا همین جا بسه. اگه همین طور ادامه پیدا کنه پاپ اعظم موقعیت شغلی اش به خطر می افته. من به نفع پاپ اعظم کنار کشیدم فعلا.

خواهر روحانی, کت بالوی مقدس, سنت کت کت.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امیددیدار

تداوم زندگي

Posted by کت بالو on December 12th, 2003

معشوق را جان بايد داد
و چه ساده
و چه شيرين

نفس را حبس بايد کرد

طپش قلب را
و ضربان نبض را
و گردش خون در دل را
توقف دادن چه آسان است

رهايي از بند زندگي چه آسان و
چه شيرين است

براي پس دادن تاوان يک اشتباه اما
زندگي بايد کرد
اشتباه را
زجر بايد کشيد
در چشم اشتباه
نگاه بايد کرد
اشتباه را
زندگي بايد کرد
تداوم زندگي در مرگ را
زندگي بايد کرد

دوستتون دارم. خوش بگذره. به اميد ديدار

شعر

Posted by کت بالو on December 12th, 2003

تنها آرزوی دست یافتنی اینک
رفتن به صومعه است
تارک دنیا باید شد
باید به صومعه بروم
باید تارک دنیا شوم
باید تنها شوم
خداوند کجاست؟
در کدامین نگاه
یا در پس کدامین خم زندگانی ام
خداوند را جا گذاشتم؟
تارک دنیا باید شد
آرزوی غیر محال اکنون این است
————————
آتشی که کاشانه ات را می سوزد
و می بلعدش
و کاشانه ی همسایه را طعمه ی زبانه اش می کند
باید, باید, باید,
با خاک , با آب, با جان حتی
در نطفه خفه
و در بطن خاموش کرد
کاشانه ها را نجات باید داد
——————-

خانم ها, آقایون نترسین. نگران نباشین. کت بالو نمی خواد بره صومعه. جایی هم آتیش نگرفته.خدا هم همون جای قبلیش هست و طبق آخرین اخبار یه ربع پیش هنوز گم نشده. نگرانش نشین.
فقط ساعت 1 نصفه شبه. کت بالو دوباره مفهوم تازه به جونش افتاده و شاعر شده. لوس شده دیگه. ولش کنین.
نمی دونم چرا همیشه شعر که می نویسم بعدش باید واستم و توضیح بدم وگرنه حسابی خیالم ناراحته که نکنه کسی فکر بدی بکنه. به اخبار گوش می دادم, یه دیوار رو خراب کرده اند, ریخته روی مدرسه بغلی که کلاس زبان توش بوده. یه مرد جونش رو ازدست داده, منتها برای نجات یه بچه ده ساله خودش رو انداخته روی بچه و اینطوری جونش از دست رفته. از طرفی یه جای دیگه ی شهر هم نشت گاز شده بود و راه ها رو بسته بودند. این دوتا مفهوم با هم قاطی شد و اون شعر دومیه درست شد.
بعدش هم خیلی حوصله ام از این همه کار و رقابت سر رفته. برای هیچ چیزی سقفی وجود نداره. آخرش هم هیچی. فکر کن یه عالمه پول در آوردی و همه ی دنیا رو هم صاحب شدی و نشستی جای این بوش احمق. وقتی نتونی خوشحال باشی و خوشحال کنی به چه درد می خوره؟ یه جورایی توی روزمرگی , دارم تبدیل به یه آدم بی خبر از خودم میشم. بدکی نیست اگه یه مدت حسابی به خودم فکر کنم و توی صومعه بشینم. به همین سادگی. تو رو خدا فکر های دیگه نکنین. باشه؟ وگرنه مجبورم هیچ کدوم رو پابلیش نکنم.

فردا صبح که کت بالو از خواب بیدار بشه دوباره همون کت بالوی شاد و شنگول می شه.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

آی آدم ها…

Posted by کت بالو on December 11th, 2003

آی آدم ها..
آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره, جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را

.
.
دیروز یه ایمیل به دستم رسید با یه نامه که بهش الحاق شده بود.
Download file

کسی هست که برای ادامه ی زندگی مشکل داره و نیاز به کمک داره. کمکی که شاید هر کدوم از ما بتونیم بهش بکنیم.
بارهای سنگینی هستند که یه نفر نمی تونه بلند کنه. اگه ده نفر, صد نفر, هزار نفر, صدهزار نفر جمع بشن و هر کدوم یه گوشه ی اون بار رو بگیرند, دیگه اون بار, بار نیست. می شه قد یه ذره برای هر یه نفر, و به مقصد می رسه.

یه بار دیگه, همه باهمدیگه, یکصدا و عاشق,می تونیم به یکی دیگه از خونواده ی بزرگمون کمک کنیم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

اوره کا, اوره کا

Posted by کت بالو on December 10th, 2003

چی شد؟
خیر. کت بالو به هیچ وجه بی ناموسی آقای ارشمیدس رو تکرار نکرده. خیال هم نداره این کار رو بکنه.
کت بالو فقط و فقط در فلش مموری اش رو خیلی اتفاقی روی زمین زیر میزکارش پیدا کرده و خیلی خیلی خوشحاله.

این آقا جیمی ما هم خیلی بامزه شده تازگی ها. امروز توی جلسه گفت بعضی ها توی تیممون هستن که کریسمس رو باید بیان سر کار. مثل کت بالو!! این محصول جدید که باید روش کار بشه از چیزی که کت بالو باید روش کار کنه نه یکی نه دوتا بلکه سه تا داره. 15 ژانویه هم باید جواب تست ها داده بشه. کت بالوی بدبخت باید کریسمس هم بره سر کار!!!
آقا جیمی کور خوندی. کریسمس جاهای بهتری دارم که برم.
خر حمالی دیگه بسه.

امشب عین گوشت کوبیده رسیدم خونه. دیدم گل آقا روی تخت دراز کشیده و می گه که اصلا جون نداره که تکون بخوره. چه شوهر گلی, بهش گفتم پلو مرغ می خوری برات گرم کنم؟ گفت نه. گفتم “چیکن ناگت” می خوری بذارم توی مایکروویو. گفت نه. گفتم چی می خوری پس؟ گفت املت گوجه فرنگی. چی از این بهتر. املت رو روبراه کردم و وقتی خورد کلی هم به به و چه چه کرد و گفت در عمرش املت گوجه به این خوشمزگی نخورده بوده!!
شوهر به این قانعی کجا می شه پیدا کرد آخه؟

از من خوش شانس تر فقط خودمم. از در شرکت اومدم بیرون که سوار ماشین بشم. ماشینم رو به دلیلی توی پارکینگ روباز گذاشته بودم. بارون می اومد چه جور. یه خانومه ی سیاهپوست قد بلند خیلی خوش هیکل با یه صورت خیلی شیرین و مامانی بهم گفت: خانومه من چتر دارم. می خوای بیای زیر چتر من؟
-بله. مرسی. چقدر من خوش شانسم.
-ماشین من اونه که کنار اون ماشین سفیده است. ماشین شما کدومه؟
-ماشین من؟ ولله نمی دونم کجا می شه پیداش کنم. آهان اونها. اونورتر ماشین شماست.
-چه عالی. پس من باهات میام و چتر رو می گیرم روی سرت تا در ماشین رو باز کنی و بری تو.
-مرسی. خیلی ممنون.
.
.
خانوم سیاهپوست قشنگه, کاشکی فارسی بلد بودی می فهمیدی “خدا خیرت بده. دستت درد نکنه. تو این سیل بارون به داد من رسیدی.” یعنی چی. آخه چطوری می شه اینها رو توی یه جمله ی خشک و خالی “thank you so much” گنجوند. ترجمه ای برای این چندتا دارین؟ حداقل ترجمه ای که همون احساس رو برسونه.
این چه زبونیه که اینها دارند آخه.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

ميهمان

Posted by کت بالو on December 10th, 2003

چون هميشه
تنها تصميم گرفت
آن زمان که دگر بار
شادي را
ميهمان قلب عاشقم کرد
قلبم را چو بنگري اکنون
سرخ است آتشين
از شادي ميهمان ناخوانده
ميهماني که ديگر نه به دعوت من
که به دعوت او
به دل من پاي مي گذارد
ميهمان زيرا نيک دانسته است
صاحب اين خانه
ديگر من نيستم

دوستتون دارم. خوش بگذره. به اميد ديدار

کت بالوی بزرگ!!

Posted by کت بالو on December 9th, 2003

کت بالو چند سالشه؟ حدود سی سال. یه ذره کمتر فرض کن.
قبلا ها چند سالش بوده؟ از هیچی شروع شده و به 29 سال رسیده. یه ذره بیشتر فرض کن.
حالا چه فرقی کرده؟ هیچی. یه ذره کمتر فرض کن.
کتبالو خانم از روزی که یادش میاد تراش و پاک کن و مداد سیاه و مداد قرمز و خودکار و جامدادی و …گم میکرده. آخرین بارش هم امروز بوده. دیروز این آقا جیمی یکی یه یو اس بی فلش مموری (به.. چه معجونی) خیلی خوشگل و ناز خریده و داده دست این کوچولوهای تیم که تیپ شون تکمیل بشه و بهانه ی اسباب بازی جدید نگیرند. اونوقت یکی از این کوچولوهای مامانی که اسمش کت بالو است همین امروز بعد از نصب همون معجون روی کامپیوترش نگاه کرد که در این معجون رو از روی میزش پیدا کنه و برداره. اما در یو اس بی فلش مموری درست مثل همون مداد سیاه و مداد قرمز و تراش 5 سالگی اش از روی میز غیب شده بود. فقط خدا می دونه در این مموری الان کجاست. هر جا که هست مسلما یه جا نیست و متاسفانه اون یه جا درست همون جاییه که این دره باید باشه.
بعد دوباره کت بالو خانم از روزی که یادش میاد اتاقش و همه ی وسایلش اینقدر به هم ریخته بوده اند که جیغ همه ی دنیا رو در می آورده اند. دوستان کت بالو همیشه می گفتند که آدم وقتی توی اتاق کت بالو راه می ره باید مواظب باشه که پاش رو کجا می گذاره وگرنه سلامت رسیدنش از اینور اتاق به اونور اتاق محاله. یه بار هم که یه دوست کت بالو شب رو خونه ی کت بالو مونده بود گل آقا که اونموقع دوست پسر کت بالو بود با جدیت ازش پرسید کف اتاق کت بالو که یه وجب هم جای خالی پیدا نمیشه. نکنه تو زیر تخت کت بالو خوابیدی. حالا خونه ی کت بالو معمولا مرتبه. یعنی روزهایی که گل آقا خونه نمونده باشه معمولا خونه مرتب می مونه . اما میز کار کت بالو خانوم رو بیا و ببین. اینقدر کاغذ و ابزار کار و ماشین حساب و پوشه و کلاسور و شیر مرغ و جون آدمیزاد اونجاست که حال خود کت بالو خانم داره بد می شه. اینجا موسساتی هستن که میان و اتاق یا خونه یا محل کار رو مرتب می کنند. توی فکرم به یکی شون زنگ بزنم و بگم بیاد میزم رو جمع کنه. شک دارم اونها هم کاری از پیش ببرند البته. به هر صورت شاید این دوتا موضوع بالایی و پایینی یه جورایی به هم ربط داشته باشند. اگه میزم اینقدر شلم شوربا نبود احتمالا دره هم گم نمی شد. فکر کردم شاید افتاده باشه زیر میزم اما زیر میزم از روی میزم هم شلم شوربا تره.

برای پیدا کردن اون دره دو تا راه وجود داره. یکی این که چهار دست و پا روی زمین کف شرکت راه برم و بگم “شیطون پات و بستم. تا نبستم بده دستم” و یا این که بخت دختر شاه پریون رو گره بزنم و بگم “بستم. بستم. بخت دختر شاه پریون رو بستم.” تا دره پیدا بشه که بعد بشه بخت دختر شاه پریون رو باز کرد.
برای مرتب شدن میزم هم تنها راه موجود اینه که بشم “مری پاپینز” و واستم کنار و یه بشکن بزنم درست جلوی پای آقا جیمی. بعد همه ی کاغذ و خرت و خورت ها یهو جمع بشن و صافکی برند سرجاشون.

کاش کوچک موندن کت بالو فقط منحصر به همین موارد بالا بود. در موارد خیلی زیاد دیگه ای هم کت بالوی 30 ساله هنوز 5 ساله و 10 ساله و 15 ساله است.
پس من کی بزرگ می شم آخه؟ یکی بیاد من رو بزرگ کنه لطفا. جدی جدی دیگه خسته شدم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

توبه ي آخرين

Posted by کت بالو on December 8th, 2003

بار ديگر معبودم تعميدم داد
توبه ام اين بار توبه ي آخرين است
ديگر نه هزار يکشنبه به دنبال خواهد بود
و نه هزار عيسا که خود را قرباني گناهانم کند
آخرين يکشنبه ي من رسيد
و رفتم که اخرين بار عروج کنم
بر پله هاي قدر شناسي
بناي زندگي نهم
و بر پله هاي عشق
بستايمش با آخرين شعرم
و بگويم
عيسي اگر تعميد يافت
و اگر عروج کرد
زندگي جاودانه يافت در عشق
عشقي بي همتا
من نيز
در بستر يک کلام مقدس
و در بستر يک عشق بي مثال
مي روم تا زندگاني جاودانه بيابم
تعميد يافته ام
مسيح اگر رفت
و بر خود گرفت تمامي گناهان خلق را
باز خواهد گشت
پيروز
پر عشق
سربلند
بازگشت مسيحا را هر لحظه منتظر باش
چنانچه من نيز
به بازگشت ناگزير عشق
اعتماد و اعتقادي استوار دارم
و مي دانم خواهمش يافت او را اگر
به بازگشت عشق
و به بازگشت شعر
عاشقانه مومن
و عاشقانه وفادار باشد

دوستتون دارم. خوش بگذره. به اميد ديدار

شعر

Posted by کت بالو on December 8th, 2003

اي ماه چو ابر بس گرستم بي تو
از دست فراق تو بخستم بي تو
برخاستم از جان چو نشستم بي تو
وز شرم بمردم چو بزستم بي تو

رومي

دلم چون ديگ جوشون در خروشه
پر از ناله ست و بيرونش خموشه
اگر نزديکتر آيي تو بيني
که خون در قلبم از عشقت به جوشه

کت بالو

دوستتون دارم. خوش بگذره. به اميد ديدار