نسبت به قبل بسیار آروم تر شده ام. به نظرم یکی از دلایلش این باشه که دیگه با کارن کار نمی کنم.
امروز با آلیس و اندرو نهار می خوردیم. آلیس می گفت کارن همیشه معده درد داشت. می گفت به نظرش رژیم غذایی کارن خوب نبود.
بهش گفتم به نظرم کارن همیشه به شدت عصبی و نگران بود. بنابراین تعجب نمی کنم اگه معده درد شدید داشته باشه.
آندرو و آلیس از خنده زیر میز بودن و…گفتن همیشه به این موضوع فکر می کردن که در مورد کارن چیه که همیشه آدم رو عصبی می کنه. دقیقا…با این که دخترک خوب و بسیار باهوشه اما همیشه به شدت عصبیه و اگه به مدت نصف روز با کسی باشه بهش تنش خیلی خیلی زیادی می ده و عصبی اش می کنه.
به خود کارن گفتم. بامزه اینه که می گه تو خیلی ریلکس هستی (خودم هرگز فکر نمی کردم خیلی ریلکس باشم) و…وقتی با تو کار می کردم همیشه ریلکس تر می شدم! (عصبی تر از کارن توی کار کردن ندیده ام! تازه وقتی بوده که ریلکس تر از همیشه بوده!!!)
بهش می گم همیشه وقتی جواب سلام نمی دی می دونم که یه پروژه حسابی فکرت رو درگیر کرده یا واسه ی یه میتینگ دیر کرده ای!
می گه وقتی نمی تونم چیزی رو تحت کنترل داشته باشم عصبی می شم! می گه در این حالت باید شخص یه سرگرمی داشته باشه که تحت کنترل در بیاد و در نتیجه اعصابش رو آروم کنه!
داره با دوست پسرش می ره آموزش قایقرانی….اگه بره.
این دخترک رو دوست دارم. در عین حال که نمی خوام حتی یه کلمه باهاش حرف بزنم. فقط به این دلیل که دختر خوبیه اما به شدت عصبی ات می کنه.

حداقل راجع به دو تا موضوع (غیر شخصی) می خواستم بنویسم. به شدت سرم شلوغه. این باشه اینجا یاد آوری. توی پست های بعدی اون دو تا موضوع رو بنویسم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار