سلام, ای آشنای ناشناس, سلام ای پیدای نا پیدا. سلام ای دست آشکار صورت های پنهان.
این نامه برای توست. تویی که همییشه وجود داشته ای و من هرگز نفهمیدم تو که هستی. تو عزیزی که هیچ وقت خودت را معرفی نکردی. حرف برای گفتن بسیار است. ای عزیز این نامه برای توست و تنها راهی که می توانستم همه حرفهایم را برای تویی که خودت را از من مخفی می کنی بگویم.
من راجع به فاجعه هجدهم تيرماه حرف مي زنم. با اين كه از جمعي ازعزيزان من نفرت داري ولي باز هم دوستت دارم. ما همه تورا دوست داريم. با بزرگترين و سخت ترين و شديدترين ضربات عزيزان مرا كوبيدي. عزيزاني كه تا دوسال پيش با من در يك كلاس بودند. عزيزاني كه هميشه براي خدمت به تو حاضر بوده اند, و هنوز هم هستند. من از ابتداي ورود به مدرسه و سپس مدت چهار سال زير سقف دانشگاه با اين عزيزان بودم و به مدت بيست و پنج سال, از هنگام تولدم زير سقف آسمان وطن با تو بوده ام.
تو را دوست دارم ولي احساس مي كنم به جاي تو بودن دردناك است. عزيزي كه نمي تواني حتي خودت را معرفي كني. سخت است كه انسان حتي خودش نتواند خودش را قبول داشته باشدو از خودش بودن دفاع كند. سخت است كه انسان قادر به معرفي و شناساندن خودش نباشد. عزيزم وجود تو سراپا نفرت است. نفرت از كساني كه به تو عشق مي ورزند. نفرتي كه از سالها سال قبل در تو بذرپاشي شده. سخت است وجود انسان آكنده از نفرت باشد. عزيزم, نفرت تو با ضربات بدني مرا مي آزارد و مي كشد. من جسمم مي ميرد, ولي توساليان سال است كه روحت مرده است. نفرت تو سالي دوبار, سه بار, ده بار, صدبار مرا مي آزارد. ولي تورا شبانه روز آزار مي دهد.
به تو عشق مي ورزم. اگر نفرت تو هم مانند عشق ورزيدن من باشد بر تو حرجي نيست. زيرا همانطور كه عشق من به تو در هيچ شرايطي تبديل به نفرت نمي شود, نفرت تو نيز در هيچ شرايطي تبديل به عشق نخواهد شد و من درك مي كنم. عزيزم, اگر اين نفرت وجود تو با كشتن من تو را آسوده مي گذارد, من آماده ام.
تو را عزيز مي دارم. خداوند من و تو يكي است. او كه مرا آفريده تو را نيز آفريده. من و تو در پيشگاه او يكي هستيم. او عاشق من و تو ست. زيرا خداوند ذات لايتناهي است كه نقص را در او راه نيست. پس هميشه عاشق است. حتي اگر من يا تو از او دور شويم – كه به سبب كدورت روح خود ماست و نه كم لطفي يزدان- او باز هم به ما عشق مي ورزد. من نيز از پروردگار يكتا سرمشق مي گيرم و به تو عشق مي ورزم. حتي اگر از من دورشوي و مرا آزار كني.
دوستت دارم. اگر مرا بكشي به معبودم نزديكترم كرده اي. تو را مي بخشم و قضاوت و داوري را به عهده يگانه قاضي عادل ازلي و ابدي عالم مي گذارم. دوستت دارد و چون از من بخشنده تر است او هم تورا خواهد بخشيد.
عزيز من , آنها هم كه كشته شدند نيز تو را خواهند بخشيد. من آنها را مي شناختم. حيرتزده شده اند, خشمگين اما… هيچوقت. مظلوم ترين و بهترين جوانان كشور بودند. مثل خودت. بچه هاي شهرستان بودند و بدون امكانات مالي, از طبقه مستضعف. نه سرمايه اي كه جذب بازار آزاد شوند و نه اندك پولي كه خانه اي به اجاره بگيرند. تنها پناه آنها خداوند بود و تنها سقف آنها , خوابگاه دانشگاه. برادرانت بودند و دوستت داشتند. كساني كه به هنگام پاسداري از وطن و ارزشهاي آن دوشادوش تو مي جنگيدند. آنها كه جدا از اختلاف نظرهاي احتمالي اجتناب نا پذير, دوستان حقيقي و جاوداني تو بودند.خواهران و برادران هميشه زنده اي كه سرنوشتشان خواه و نا خواه با تو گره خورده است. آينده ما مشترك است . زمينه زندگي ما خواه خاكستري خواه سفيد يكسان است. چرا اين زمينه را دستان تواناي تو به خون آلود؟ توانايي آنها را در راه ديگري به كار گير. خانواده همه ما يكي است. پدر و مادر و خانواده اين جوانان پذيراي تو نيز بودند و شايد هنوز هم باشند. درد احتمالي تو , درد همه ماست. و دستان تواناي ما آماده زدودن آن درد.
دوست خوب من , برادر عزيزم, نمي خواهم تو را بكشم زيرا با كشتن تو, تنها جسمت را نابود كرده ام. بدي, تباهي و پستي كه عين خود شيطان است, در جسم ديگري عينيت پيدا خواهد كرد. نمي دانم كه هستي. نمي دانم از چه قشر و طبقه اي هستي. فقط مي دانم راز هستي و حيات و عشق را گم كرده اي. بيا با هم آن را پيدا كنيم. بيا و يگانه پروردگار هستي را با راه پيمودن به سوي نيكي ها خوشحال و خرسند كنيم و لياقت برخورداري از نعمات او را داشته باشيم. نگذاريم بدي بر خوبي پيروز شود زيرا خواست خداوند اين است. بيا يكديگر را در خوب شدن ياري كنيم. اگر اجازه مي دهي بگذار ياريت كنم. من تو را دوست دارم.
يار خشمگين من , براي انتقام كشيدن هيچ وقت دير نيست. تا قيامت و دنياي ديگر و دست خداوند زمان هست. اين كار را به عهده تواناترين دست عالم مي گذاريم. او عادل است و نه مثل ما ناچيز و محدود. بيا از او بخشندگي و عشق ورزيدن را بياموزيم. خودت را به ما بشناسان و به اعماق وجودت برگرد و ببين كه خداوند سهمي از خوي پاك فرشتگان و سهمي از وجدان در آنجا گذارده است. آن را پيدا كن. مي دانم از اتفاقات به وقوع پيوسته , در عمق وجودت ناراحت هستي. زيرا انسان هستي. بايد انسان باشي.
من به تمام آزرده شدگان اين واقعه تسليت مي گويم. به تمام انسان هاي واقعي, به مردم ايران كه خانواده بزرگ اين جوانان بودند. به خانواده خوني اين جوانان, به تو عزيز دردمند, و به روح پاكي و آزادگي وطن آباد و آزاد و زجركشيده ما كه بارديگر دردمندي و زجر جوانان عزيزش را ديد و خون آنها را در خاكش به تالم بارترين وضعي فروبرد و پنهان كرد تا چون مادري عاقل و فرزانه, مانع نفوذ دشمنان فرزندانش , به هنگام اختلاف و كشمكش آنها با يكديگر باشد.
به اميد ياري گرفتن از دستان تواناي تو…
برادر دلسوز و مهربان و مدافع من باش, نه برادر خشمگين و منتقم من…
به حمايت تو و به دوستي تو عزيز نياز دارم.

خواهر مشتاق و حيرت زده و متاثرت
كتي
۲۰ تير ۱۳۷۸
.
.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار