خوب ديگه. گفته بودم مي خوام سر بخورم توي تيم جيمي. بله…تقريبا اين كار رو كردم. صاف و راحت رفتم نشستم توي يه جلسه و گفتم بنده نصف كارهاي قبلي ام براي ديويد رو ديگه انجام نمي دم!!! از اونها اصرار و از من انكار. آقا جيمي هم حسابي ازم حمايت كرد. اصلا تقريبا تمام مدت جلسه رو آقا جيمي حرف زد و من نگاه كردم.
آخر سر هم گفتم تمام كارها از اول كار خودتون بوده و من داشتم انجامش مي دادم!!!!
خلاصه قرار شد كارآموزمون كارها رو ا نجام بده. دو سه روزيه دارم بهش ياد مي دم.
گرچه كه اگه به جاي ملتين تيم ديويد بودم نميگذاشتم كارها رو كارآموز انجام بده. درست مشابه كار اونهاست و وقتي كارآموز انجامش بده يعني اين كه كارشون تخصص مهندسي نمي خواسته!!!

خودم هم دارم روي نسل بعدي تكنولوژي قرمه سبزي كه قراره چهار پنج ماه ديگه راه بيفته كار مي كنم!!! هي….چي بهتر از اين. كاري كه از اول زندگيم بهش فكر مي كردم و دوستش داشتم.
از اول صبح تا بعد از ظهر مي شيني عين كرم كتاب مي خوني و تست مي كني و تست طراحي مي كني.
بعد از ظهر هم مي پري توي كلاس ورزش, دو ساعتي مي چرخي (اين يكي حدود سه هفته است كه به دلايل عديده معلقه), بعدش هم مطالعه ي جانبي, مثل زبان و روزنامه و كارهاي متفرقه, و گپ و گردش با دوستان و شب هم با خيال راحت و دل خوش مي خوابي.
—-

مقاله هاي روزنامه ها و وبلاگ ها رو كه مي خونم, و اخبار رو كه نگاه مي كنم و گوش مي دم, از خودم خجالت مي كشم.
پايمال شدن حقوق زنان و كودكان و در كل حقوق بشر, نقض حق آزادي بيان, جنگ, بلاياي طبيعي, كلاهبرداري ها, ثروت هاي كلان باد آورده, تجارت انسان, تجارت مواد مخدر, فقر مطلق, فحشا, اعدام و شكنجه, و حماقت انسان ها,‌و تحميق انسان ها.

در تمام دنيا, و همچنين در مقياس بزرگي در ايران.
عكس هاي اون بچه ي معصوم كه معركه گير دستش رو ميگذاره زير چرخ ماشين, عكس هاي اعدام دختر ۱۶ ساله, و قمه زني و…متاسفانه همه در ملا عام.
مشكل بزرگتر از وجود مجازات اعدام, يا نقض حقوق كودك و كودك آزاري است. مشكل بيمار بودن جامعه است. مشكل يك جامعه ي بزرگ است كه پذيراي تمام اينهاست.

مشكل منم, قسمتي از اين جامعه ي بزرگ, پذيراي هيچ كدام نيستم. به جاي اين كه مشكل گشاي جامعه ي بزرگ باشم, مشكل گشاي خودم مي شم و فقط چشم هام رو به روشون مي بندم. انگار نه انگار كه هستند و وجود دارند, و انگار نه انگار كه قسمتي از جامعه ي جهاني هستم, كه مي شه منشا اثري باشم.

درنده ايم, بي رحم. انسانيتي نيست, يا اگر هست من ديگر نمي شناسمش.
فقط, يه جا توي وجودم دردي احساس مي كنم. عكس هاي معركه گير رو نتونستم نگاه كنم. فيلم هاي سنگسار رو هم همين طور, عكس هاي قمه زني رو هم نتونستم تا آخر تماشا كنم.
مي گن آدم ها از آزار دادن لذت مي برند. مي گن اين جزئي از غريزه ي آدم هاست. نمي دونم. شايد آره…شايد نه.

اما هر چه هست و نيست آشكارا دنياي بدي داريم. جنگل و مبارزه ي بي رحمانه براي بقا.