امروز روز خوبي بود اما خيلي خسته شدم.
با دو سري تيم بايد سروكله ميزدم و متقاعدشون مي كردم كه من درست مي گم و اونها اشتباه مي كنند. خوب..درست شد. حرف من رو فهميدند. حالا بايد منتظر نتيجه بود.
هميشه وقتي يه خانم هستي و مي خواي يه تيم متشكل از ۵ تا يا ۶ تا آقا رو متقاعد كني كارت حسابي سخته. تازه متقاعد كردن يه آقا هم مشكله چه برسه وقتي جلوي بقيه باشه و بخواي بگي تو كه يه خانم هستي نظرت از نظر اونها درست تره!! خصوصا وقتي يه چيزي “مردونه” باشه!!! خلاصه كه حتما بايد برهان و منطق حسابي داشته باشي. حتي كوچكترين گوشه ي كار هم نبايد بلنگه وگرنه از دست رفتي.

به هر حال كه درست شد ديگه. منتها حدود ۴ ساعت وقت برد!!! صبر و شنيدن و استدلال و ارامش و صبر و استدلال…شد ۴ ساعت شايد هم بيشتر.

غرض از همه ي اين حرف ها اين كه بعد از يه روز پر كار, ساعت ۹ شب كه مي دونم هنوز به اندازه ي يك ساعت ديگه كار دارم, تنهاي تنها اينجا, صداي فريدون فرخزاد عجب آرامش و انرژي اي واسم آورد. اوناهاش. آهنگ “تاك”, اون بالا. فكرش رو هم نمي كردم.صداي اين آدم روي من اثر غريبي مي گذاره. نمي تونم حس ام رو بيان كنم. فقط يه حس خيلي خوب و شيرين بهم مي ده, خيلي خوب و شيرين.
روحش شاد.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

پیوست: یه آهنگ به اون بالا اضافه شده. “یادم باشه, یادت باشه” گوگوش. حدود 3 مگابایت و از جنس ام پی 3!!! آدم یاد عاشقی های دوره ی تین ایجری می افته. همونقدر آتیشی و بی منطق. عاشقی هر سنی با سن دیگه فرق می کنه و عجبا که همه شون هم شیرین هستن و دلپذیر..
“یادت باشه با تو همه تو خونه ی ما دشمنن
از صبح تا شب پشت سرت حرفای ناجور می زنن
یادم باشه این بار اگه دیدم دارن باز بد می گن
بگم دارن با دستاشون واسه ی دلم گور می کنن”