شده خیلی از خودتون راضی باشین و فکر کنین اگه از ابتدای کار همینقدر از خودتون راضی و خوشحال بودین زندگی تون از ابتدا خیلی قشنگ تر می شد؟

این می شه دقیقا حس این روزهای من.

به گمونم با بالا پایین رفتن هورمون ها حسه هم بالا پایین بشه.
منتها فعلا می شه حالش رو ببرم.

کتاب هابیت تموم شد. هنوز به راز محبوبیتش پی نبردم. کلی خالی بندی توش بود. منتها می شه کمابیش ازش لذت برد.
هنوز هری پاتر رو ترجیح می دم.
این هفته جلد اول ارباب حلقه ها رو شروع می کنم.

از هفته ی پیش رسما مطالعه ی تکنولوژی جدید رو شروع کردم. تصمیم گیری ام برای قدم بعدی دقیقا تصمیم گیری علم بهتر است یا ثروت بود. خودم می خواستم ثروت رو انتخاب کنم. همچین فعلا سوق داده شده ام طرف علم.
انگار از ابتدای هستی جهت خرحمالی بی لذت آفریده شده باشم.

رییسه می گه لیست ات از لیست من کاملتره. داکیومنت تو رو مرجع می گیریم!

چنین تحریر شد به گاه نیمروزگان یک ام برج می سنه ی دو هزار و نه میلادی در بلاد کندیه مدینه التورنتو:
کتبالو خر است!

غروب دیروز به سرم زد زیر بارون یه نمه برم پیاده روی. دیگه از کرمها بدم نمیاد! گمانم اینقدر توی هوای نمناک صبح و نهایت کار توی بارون دیشب کرم دیده ام که بهشون عادت کرده ام. اینقدر که به سرم زد یکیشون رو از خاک بلند کنم ببینم لمسشون چطوریه!!

نمی دونم این شجاعت پایدار باشه یا محصول بارون شدید دیروز و گذرا.

خاک به سرم. باید یه فکری به حال خودم بکنم.

اگه ازتون بپرسن یه خانوم سی و پنج ساله طبیعیه که خواب چی ببینه شما چی فکر می کنین؟
.
.
.
.
عرض شود خدمتتون که از بنده ی مونث سی و پنج ساله اگه بپرسین دیشب خواب چی دیدم خدمتتون می گم که خواب یه کیک گنده دیدم!!! کیک خامه ای موز و اناناس شکل یه پیانوی بزرگ که اینقدر بلند و بزرگ بود که دستم بهش نمی رسید! قدم تا بالای پایه هاش بود تقریبا!

توی خواب چون تولدم بود باید منتظر می شدیم که مهمونهایی که منتظرشون هستیم -و باید از ایران می رسیدند- چند روز دیگه بیان و کیک رو با اونها توی مهمونی تولد من بخوریم.
خونه رو برای اومدنشون آماده کرده بودیم و خونه مون اونقدر بزرگ بود که من طبقه ی دومش رو که برای مهمون گذاشته بودیم هنوز کامل ندیده بودم!
و…مهم تر از همه چون واسه خوردن اون کیک گنده باید چند روزی صبر می کردم یه کیک کوچک (فرض بفرمایید یک کیلو و نیمی حدودا) خامه ای موز و آناناس گرفتیم که بتونم همون موقع بخورم. دیگه صبر و قرار از کفم رفته بود به گمانم!

خلاصه…در سن سی و پنج سالگی فعلا دارم خواب کیک موز و آناناس و جشن تولد می بینم!

در دنیا هم خبرهای زیادیه. اقتصادی…سیاسی…فرهنگی…سکسی…حقوق بشر…هنری…ادبی…علمی…پزشکی…فن آوری…

برین بخونین حظش رو ببرین!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار