ایناهاش. روابط ایران و کانادا به سردی می گراید.
کانادا سفیر پیشنهادی ایران رو قبول نکرده چون مشکوکه که شونصد سال قبل جزو گروگانگیر های سفارت آمریکا بوده. ایران هم سفیر کانادا رو اخراج کرده. حالا بامزه اینه که به گزارش بی بی سی سخنگوی وزیر خارجه ی ایران گفته که ایران استوارنامه ی سفیر کانادا رو قبول نکرده بوده. به عبارتی آقاهه هنوز سفیر نبوده!

خر تو خره ولله.

امتحان آخر ترم رو دادم. برگه ام رو که دادم خانوم معلمم دنبالم دوید از کلاس بیرون و گفت تو از شاگرد های استثنایی من بودی. به برگه ی تو که می رسیدم همیشه ذوق و شوق داشتم که ببینم کتبالو این بار چی نوشته. گفت که امیدواره تلاشم در این زمینه رو ادامه بدم و گفت که خیلی دوست داره که من رو توی بقیه ی کلاس هاش هم ببینه.
توی مقاله ای هم که تحویل اش دادم روی پاراگراف اولش نوشته great choice of opening quotation.
اون یکی معلم اولی ام هم همیشه برام از همین جملات تشویقی می نوشت و می گفت که از حضور من در کلاس بسیار لذت می بره. فقط دومیه بود که نه از سبک نوشتن من خوشش می اومد. نه نکته ها رو می گرفت و نه اصولا طرز فکر من رو می پسندید یا حتی نمی گذاشت سر کلاس جواب سوال هاش رو بدم و حرف بزنم . آخرش هم جنس خراب بهم “ب” داد جای آ!

بهش نگفتم از ترم دیگه شاید برم دنبال ثروت جای لذت دانش اندوزی. بستگی به یه چیز داره خلاصه. تا آخر هفته معلوم می شه.

پول زیر پای فیله. خصوصا وقتی بخوای به خاطرش با ملت محاجه کنی. ببینیم زورمون می رسه خانوم فیله پاش رو بلند کنه؟!
همه اش تقصیر این برف نالوطیه که هنوزم این همه از دیدنش کیف می کنم.

خنده دارترینه اگه بگم تا این ساعت عزیز در کانادا غذا سفارش نداده ام بیاد دم در خونه!!! همیشه گل آقا این کار رو می کنه. حالا یهو فردا  و پس فردا و پس پری فردا باید واسه بیست و یک نفر سفارش غذا بدم! نباید کار پیچیده ای باشه. منتها غیر از پیتزا فروشی نمی دونم دقیقا به چه مغازه ی دیگه می شه سفارش غذا داد که بیاره و تحویل بده و به همه ذایقه ای هم بخوره!
قدرشناس همکاری و پیشنهاد صمیمانه ی همگان هستیم!!

وقتی یه غذایی رو دوست دارم یهو یه دیگ درست می کنم و شش روز پشت سر هم روزی سه وعده ی پنج شش قاشقی می خورمش. این بار نوبت پلو قاطی بود. پلو و گوشت چرخ کرده و پیاز داغ و دو تا پر سیر و سیب زمینی ریز سرخ کرده و رب گوجه و ادویه پلویی و چس مثقال لوبیا توش! می شه یه جور اسلامبولی پلو ی سیب زمینی دار که یه کمی هم لوبیا قاطی داره.
یکشنبه عصر درست شده. یکشنبه شب و دوشنبه ظهر و عصر و شب و سه شنبه ظهر و عصر و شب تناول شده. نهضت برای فردا عصر و شب هم ادامه خواهد داشت.

بله آقای تهرانتویی. متشکر می شم اگه لینک ها رو مرحمت کنین. شاید فرجی شد. ایراد باید از علایق بنده باشه گرچه. به هر حال در اون همه لینک شاید موردی پیدا شد و علایق بنده رو بر انگیخت. لطفتون پایدار و سایه تون مستدام.

شده از زور خستگی حالت تهوع بگیرین؟ صبح جلوی در رو پارو کردم و برف ها رو نمک پاشیدم. عصر هم یه سری دیگه از هول لایه ی یخ نمک پاشیده ام. شب هم یه سری دیگه.
باز خدا رو شکر این شرکت …ون گشاد برف پارو کنی ساعت ده و یازده اومد و برف روبی ناقص من رو کامل کرد.

شانس آوردم اومدن بالاخره. حال و حوصله و فرصت کل کل کردن با این شرکته رو دیگه واقعا نداشتم.

توضیح این که مثل خل و چل ها هنوز هم برف رو دوست دارم.

از شدت خستگی حالت تهوع دارم. امیدوارم آخر هفته برطرف بشه!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار