بسیار جالب و ناامید کننده است وقتی شرح زندگی سامرست موآم رو جسته و گریخته می خونم و می بینم نویسنده های بزرگی مثل سامرست موآم دی اچ لاورنس و آلدوس هاکسلی اینطور به هم حسادت می کرده ان و با هم بد بوده ان.

مامانم همیشه می گفت هنرمندها و نویسنده ها رو فقط با کارهاشون ارتباط برقرار کن. بهشون و به زندگی خصوصی شون نزدیک نشو. چون این امکان می ره که دیگه اون احساس رو به خودشون و به آثارشون نداشته باشی.

توی تورنتو هم بر حسب اتفاق در چند تا گردهمایی دو سه نفر رو دیدم که آثارشون رو دوست داشتم و..درست مثل موآم و هاکسلی و لاورنس اون دو سه نفر هم از وجود همدیگه چندان لذتی نمی بردن. جالب تر از اون یکی شون این رو به زبون آورد که شاملو چندان شاعر بزرگی هم نبود! که…به هرحال با اعتقاد من متفاوت بود.

تا نوک دماغم که هیچ تا فرق کله ام کار دارم. مقاله در مورد موآم باید تموم بشه. دنبال یه حدیث (!!!) از موآم می گردم که مقاله رو باهاش شروع کنم. سه هزار تا حدیث ازش خونده ام. هیچ کدوم اونی که می خوام نیستن.

آقای موآم اعتقادش بر این مبنا بوده که نرمالی که در جامعه تعریف شده در اصل آنرماله. دنبال یک جمله ازش می گردم که این مفهوم رو داشته باشه و بعد باقی مقاله رو بنویسم. اگه امشب چنین جمله ای ازش پیدا نکنم گمونم باید جعل حدیث کنم و به موآم نسبت بدم!!!!

اگه این درس رو بگذرونم درس بعدی باز هم در مورد نوشتن هست و ادبیات انگلیسی. خانوممون درس food for thought رو بهم توصیه کرد و گفت به هیچ درس گرامر و لغت و اصطلاحی نیاز ندارم. کلی ذوق کردم.

قشنگه. هر جوری فکر می کنم می بینم برف قشنگه! روزهای برفی از قشنگترین روزهای سال هستن…بله…می دونم. اگه اینطرف پنجره نشسته باشی.
فعلا که این طرف پنجره هستم شکر خدا. لذتش زیاده.
برف اومده…اییییییییییین هوا…

بله…ایناهاش. اینجاست. ایران کانادا رو متهم کرده که حقوق بشر رو زیر پا می گذاره. این کار رو در پاسخ به سیخونکی کرده که کانادا هر ساله به باسن ایران فرو می کنه که واسه چی زهرا کاظمی رو کشته اند.
ایران کانادا رو متهم کرده که حقوق بومی ها -به عبارتی سرخپوست ها- ی ساکن کانادا رو رعایت نمی کنه و دیگه این که در جریان فلسطین و اسراییل طرف اسراییل رو می گیره و در جریان جنگ لبنان و اسراییل هم بفهمی نفهمی طرف اسراییل رو داشت.
حالا نه که بگم کانادا صد در صد حامی حقوق بشره. ولی می تونم به کلیه ی مقدسات نداشته ام قسم بخورم از ایران خیلی خیلی بهتره.

طبق معمول بسیار کار دارم. و…بسیار خوش می گذرد.
و…امروز یه بار دیگه بسیار خدا رو سپاس گفتم که محل کارم تا خونه امون فقط و فقط بیست دقیقه راهه و خلاف جهت ترافیک. در روز برفی بسیار چسبید.
اصولا از همه چیز به علاوه ی از خودم بسیار بسیار راضی هستم.

اسم گذاشتن برای نوشته بسیار مشکله. مگه این که اسم بگذارم چل تکه ی یک..چل تکه ی دو…چل تکه ی بیست و هشت و قس علیهذا.
علی الحساب این اسم بی مزه رو برای نوشته داشته باشین تا بعد یه فکری به حالش بکنم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار