توی این آخرین سفری که رفتیم, با مامانم داشتیم راجع به دوست مامانم که همسفرمون هم بود و اونطرف تر کنار پسرش ایستاده بود, حرف می زدیم. خانومه خودش کوتاهه و -خدا یه امشب گناهان من رو فاکتور بگیره- زشت, پوست کدر,  با موی وزوزی و تقریبا بدون گردن و گرد گرد اما گرد شل و ول و وارفته . پسرش حدود هفده هجده سالشه, قد بلند و بوره و بدکی هم نیست. شوهر خانومه رو توی این دو سه سالی که با مامان اینها آشنا شده ان من هیچ وقت ندیده ام. پسرک توی لندن به دنیا اومده. من که طبق معمول فکرم داشت واسه ی خودش پشت سر مردم داستان درست می کرد, به مامانم گفتم پسر این خانوم چطور بور و سفیده. مامان توضیح داد که شوهر خانومه بور و سفید و قد بلند و خوش صورته. خانومه رو صدا زد و گفت پسرت عین پدرش شده. خانومه هم گفت آره. کلا اخلاقش و تشکیلاتش به پدرش رفته!!!!!!!!

دقیقا نمی دونم تشکیلات آدم ها کجاشونه, ولی هر جاشون که هست, معلوم شد تشکیلات پسراین خانوم مثل مال پدرشه!!! راستی هم پسرک شانس آورده تشکیلاتش شبیه مادرش نشده!!!

باز هم خدا من رو ببخشه. از اون به بعد هر وقت پسره رو دیدم قبل از هر چیزی یاد تشکیلات افتادم!!!!

دام دام دارام دام…دارارا دارام دام…دیم دیم دیریم دیم…داراری دیریم ریم…

بعد از یه سال, کلاس رقصه دوباره شروع شده. این شکلی: دارارا دارام رام…دیم دیم دیریم ریم…راست چرخ چپ یک دوسه راست چپ پایین یک دو سه راست چپ چرخ چپ یک دو سه…اینجوری خلاصه. متوجه شدین یا با کل تشکیلات دوباره تکرار کنم؟!

ماهم این هفته نهان گشت و به چشمم سالی ست

حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی ست

این جوریا…

چیزی که راست راستی حالم رو بد می کنه, اینه. ویدیو ش رو امکان نداره ببینم. مطمئنم تا چند شب بعدش به شدت بد خواب می شم.

گاهی وقت ها خیلی خیلی دلم می خواد به این آهنگ و این یکی آهنگ گوش بدم. آروم ام می کنن.

خوبه آدم توی زندگیش بتونه کاری بکنه, برای آدم ها, برای عزیزان آدم ها, برای عزیزان خودش و ..برای خودش…

جدی جدی نگران گرم شدن جزجزی کره ی زمینم! کجا بریم اونوقت؟ این همه تشکیلاتمون رو چه کنیم؟

این آنتی بیوتیک داره کل  تشکیلات من رو به هم می ریزه! هر شب چهار پنج بار از شدت تشنگی و یکی دو بار هم از شدت دست به آب از خواب بیدار می شم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار