یادداشت ه�ده)

جستجوهای بی حاصل گاه Ú†Ù‡ لذتی دارد. خاطرات بچگی, روزهای همسایگی Ùˆ دوستی های بی شائبه, بی دغدغه,مساÙ�رت های صبح زود ماهیانه به زادگاه مادر بزرگم. گردش های روزانه در پارک جلوی خانه قلمدوش پدر بزرگم, تاب سواری, مامان بازی Ùˆ معلم بازی,کودکستان وشعرها, سر پل تجریش با خانواده های شاد, با دل خوش,تولد های بچگانه با کیک Ùˆ شمع Ùˆ شادی Ùˆ هیجان جایزه Ùˆ مسابقه استپ رقصی Ùˆ صندلی بازی, عروسی ها Ùˆ ارکستر ایرانی Ùˆ Ù�رنگی Ùˆ روحوضی, اتاق بچگی Ú©Ù‡ هنوز توی خونه پدری دست نخورده مونده, صبح ها ÛŒ زود صدای آب دادن پدر بزرگ توی باغچه پر از Ú¯Ù„, شب های برÙ�ÛŒ دل دل کردن ما Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ شه Ù�ردا مدرسه تعطیل بشه Ùˆ بمونیم توی خونه, عشق درست کردن آدم برÙ�ÛŒ با برÙ� هایی Ú©Ù‡ بابا بزرگ پارو کرده بود Ùˆ از روی پشت بوم ریخته بود توی حیاط. ولو شدن توی تابستون جلوی برنامه کودک Ùˆ خوشحالی از نخودی Ùˆ سندباد Ùˆ پینوکیو,Ù�ال قهوه های خنده دارمادر پر از چاخان Ùˆ خاستگار های رنگ برنگ… بعد یه روز شد Ú©Ù‡ توی همون عالم بچگی خاطره ها عوض شد, همسایه امون شبونه روی دیوار خونه ما نوشت باید این خانه به آتش کشیده شود. شبانه پدر Ùˆ پدر بزرگ Ùˆ مادر Ùˆ مادر بزرگ روی نوشته را رنگ کردند Ùˆ از روز بعد پدر نه به دلخواه خود Ú©Ù‡ به جبر زمانه به تظاهرات رÙ�ت.مساÙ�رت به زادگاه مادر بزرگ به دلیل گرÙ�تاری ها Ùˆ از هم پاشیدگی های خانواده ها به Ù�راموشی سپرده شد, اسم پارک جلوی خانه عوض شد Ùˆ من بزرگ شدم, قلمدوش معنی نداشت, تاب بازی معنی نداشت, از مامان بازی Ùˆ معلم بازی, پسوند بازی خط خورد Ùˆ ما شدیم مامان Ùˆ معلم راستکی, کودکستان ما بسته شد Ùˆ دختر Ùˆ پسر جدا شدند Ùˆ آن مدرسه شد Ù�قط مخصوص ارامنه, شعر ها وجود خارجی نداشتند, سر پل تجریش بود ولی نه با خانواده های شاد, نه با دل خوش, تولد ها بود اما با ترس, هیجان بود اما از اسارت به جرم شادی Ùˆ تولد,عروسی با ریتم عزا, با دل دل عروس Ùˆ داماد از ترس تبدیل شب زÙ�اÙ� به شب زندان, اتاق بچگی هم هست اما خالی از من,Ùˆ من Ù�رسنگ ها دور از آن از جبر زمانه ,صدای آب دادن باغچه پدربزرگ گرچه هنوز Ù…ÛŒ آید اما از چنان راه دوری Ú©Ù‡ گوش مرا یارای شنیدن نیست, شب ها برÙ�ÛŒ است Ùˆ Ú†Ù‡ برÙ�ÛŒ, اما کسی مرا تعطیل نمی کند, Ùˆ من Ù�رصت آدم برÙ�ÛŒ ساختن ندارم, Ùˆ بام اینجا مال پدر بزرگ نیست Ú©Ù‡ برÙ�Ø´ را بروبد Ùˆ اصلا برÙ�روبی نیست,برنامه کودک سر آمد Ùˆ نخودی به خانه اش رسید,… Ù�قط Ù�ال قهوه مانده با داستانی نه چندان خنده دار اما امید بخش, امید دیدار, دیدار ایران زیبا, دیدار ایران آزاد, ایران شاد,Ùˆ این Ù�ال دیگر Ù�قط ته Ù�نجان من نیست, Ùˆ Ù�الگیر Ù�قط مادر من نیست, Ú©Ù‡ Ù�نجانی به وسعت جهان دارد Ùˆ Ù�الگیری به شمار هر آن Ú©Ù‡ ایران زیبا را شناخته بود Ùˆ دیده بود…..

و شاید باز من بتوانم صدای آب دادن پدر بزرگ در باغچه را بشنوم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار