خوب..خانومه خسته شد و استعفا داد.
این خانوم آمریکایی که فرزند سرباز بیست و چهار ساله اش در بغداد کشته شد جنبش ضد جنگ رو رهبری می کرد و…این همه تلاش هاش به جایی نرسید.نهایتا استعفا کرد.

بعضی جملاتش جالب هستند:
Good-bye America … you are not the country that I love and I finally realized no matter how much I sacrifice, I can’t make you be that country unless you want it.

“It’s up to you now.”

عینک شنا!
کشف من در این آخر هفته ای که گذشت.
باور کنید یا خیر پونزده سال بیشتره که شنا می کنم. عینهو غورباقه و امروز برای اولین بار از عینک شنا استفاده کردم.
عالی بود. بهترین تجربه ی شنایی من بود. اولا سرعتم پنجاه شصت درصد رفت بالا. ثانیا همیشه یه طول رو که می رفتم نصفه ی طول بعدی رو کرال چپرو می رفتم چون نفس گیری ام مشکل پیدا می کرد و فکر می کردم به خاطر سیستم تنفسی ام باشه. این بار دوازده دور طول استخر رو رفتم و برگشتم حتی بدون یه بار نیاز به کرال چپرو!
تازه صبح کله سحر بود و صبحونه هم نخورده بودم!
خلاصه…خانوم ها آقایون..اگه به اندازه ی من -دور از جون همگی- لجباز و کله شق بودین و به حرف ملت گوش ندادین و عینک شنا استفاده نکردین, بشتابید که کاهلی مایه ی خسران است! عینک شنا -نوع خوب حتما- بخرین و شاپالاق…شیرجه برین توی استخر!
خود گوریل انگوری هم باشین عینهو غورباقه ی خوشگل, سبک و ناز و با استیل کامل سر تا ته استخر المپیک رو یه نفس صد بار می رین و بر می گردین.

دو تا دوربین مخفی خیلی بامزه.
این رو قبلا هم دیده بودم. یادم نیست لینک داده بودم یا نه.
این یکی هم بانمک بود. راستش ایده شیطانی مردم آزاری اش گاهی وقت ها به ذهن خودم رسیده بود!
منتها این دوربین مخفیه یه جاش ایراد داره. به نظرم توی سالن ورزشی که مخصوص مدل هاست کار گذاشته ان. آقایون و خانوم ها هیکل هاشون جزو قشنگ ترین هیکل هاییه که در زندگیم دیده ام.

یه وقتی اعتقاد داری چیزی به خودی خود غلطه. مثل این که من اعتقاددارم مصرف مواد مخدر اعتیاد آور زندگی انسان رو به زوال می کشه. اگه هم کسی, دوستی, همسری, فرزندی رو از انجامش نهی می کنی می دونی به خاطر صرف اون عمله و نه هیچ چیز دیگه.
یه وقتی اعتقاد داری عملی ایرادی نداره. انجام دادن یا ندادنش هم آزارت هم نمی ده. با اون هم تکلیفت صد البته روشنه.
یه وقتی هست اعتقاد داری یه عملی درسته. یه پدیده درسته و به خودی خود هیچ چیز غلطی درش نیست. ولی اون پدیده آزارت می ده. این که کسی دیگه اون عمل رو انجام بده آزارت می ده. گاهی حتی صرفنظر از این که خودت دقیقا اون کار رو انجام می دی یا نه.
مثال بی خطر بی نهایت ساده اش, سیب گاز زدن برای من! خودم که سیب رو گاز بزنم کلی هم لذت می برم. به نظرم گاز زدن سیب کار بسیار درستیه. اما اگه کسی جلوی خودم سیب گاز بزنه می خوام کله اش رو بکنم!
بگیر برو تا مثال های خیلی خاصش.
این سری پدیده ها بیشترین انرژی رو از من می گیرن. پدیده هایی که خودشون به نظرم درست و شاید حتی لازم و ضروری هستن اما به شدت آزارم می دن!
نه انصاف می دونی نزدیکانت یا کل آدم های دنیا رو از انجامش نهی کنی, و نه حریف خودت می شی که اذیت نشی.
فقط وقتی می بینیشون روت رو بر می گردونی و سعی می کنی نبینی یا در موقعیتی قرار نگیری که بخوای راجع بهشون فکر کنی.

خوب…به نظرم انتخاب کردم کجا می خوام برم. حالا بحث سر اینه که واسه ی اون وقتی که من می خوام جا داشته باشن یا نه.

به پروردگار پناه می برم از شر ملت فضول الوسواس الخناس!

*خوانندگان این وبلاگ را شامل نمی شود اکیدا. به خودتان وعده و وعید ندهید.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار