اینها رو یاد گرفتم:
از مادرم: خسته نشدن و تلاش شبانه روزی. تلاش…تلاش…آموختن…و باز هم تلاش و آموختن.
از مشاور روانشناسم: با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
از یه دکتر روانپزشک: یک ارتباط احساسی یک معامله است با چهار پایه ی اصلی.
از پدر بزرگم: بی جا حرف نزدن. درشت حرف نزدن. ضبط نفس. آزار نکردن. انصاف. قمار نکردن. مست نکردن.
از خیلی ها: حد و حدود اعتماد به غیر از خود. حریم شخصی. منافع شخصی. تضاد منافع.
از پدرم: خونسرد بودن. تفاوت مسایل بی اهمیت و پر اهمیت. دقت.
از کسانی که باهاشون درگیر ارتباط احساسی بودم: عاشق نشدن! جدی نگرفتن. بی اعتمادی. عزیز داشتن و مقدم داشتن خودم.
از گل آقا: یاد گرفتن و آموختن. خواستن. لذت بردن. تحمل سختی. صداقت. محبت. بخشیدن.

اینها رو درک یا احساس کردم:
گل آقا: زیبایی تقسیم لحظه ها با یک نفر. رشد در سایه ی یک دلبستگی. اعتلا به شوق وجود یک همراه. راه رفتن با یک همراه. دوست داشته شدن.
برادرم: عشق ورزیدن به موجودی بی این که نیازی به جز عشق ورزیدن بهش داشته باشم.
کسانی که در برهه ای از زندگیم باهاشون درگیر ارتباط احساسی بودم: یک لذت بی انتها عجین با یک درد تحمل ناپذیر. دلهره ی از دست دادن. دلهره ی باختن. درد خیانت. حس زن بودن. حس بی نهایت حسادت. حس بی نهایت بی اعتمادی. حس خواستن و نداشتن. حس هیچ بودن. حس همه چیز بودن.
یه پیرمرد غریبه: کراهت حقیر بودن. کراهت هیچ بودن در انتهای راه.
دوست هام: حس قشنگ به اشتراک گذاشتن. بخشیدن. شرمنده شدن. خودم بودن.

کلی خوشحال شدم که امشب به اینها فکر کردم. چیزهایی رو کشف کردم که قبلا بهشون دقت نکرده بودم!
چرتینکوف خانم. متشکر.
و…نوبت منه که بازی رو پاس کنم؟! هممم….اولیش خواهر شوهر نقلی. دومیش مسافر خانوم -اگه آپدیت کنه-. سومیش سامان. چهارمیش غربتستان. پنجمی بیگانه خانوم ژرمنی. ششمیش حقوقدان پاریسی…هفتمی هم…طبق لیست همین بغل دیگه!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار