این هفته با گل آقا صد هزار تا فیلم تماشا کردیم. به نظرم قسمت اهم فعالیت های این هفته ی ما رو تشکیل داد. فیلم تماشا کردن یه جور چسبید. فیلم ها یه جور دیگه!

دیشب فیلم شوهر آهو خانم رو دیدم.
با فضاهایی که موقع خوندن کتاب برای خودم ساخته بودم خیلی متفاوت بود. فیلم رو که دیدم به این نتیجه رسیدم که فضاهای فیلم بسیار واقعی تر از فانتزی های خودم بود. هما و آهو و سید میرانی که من ساخته بودم به علاوه ی تمام سیاهی لشکر ها و نقش های بعدی فیلم حسابی مدرن تر و امروزی تر از اونچه که لازمه ی فیلم هست بودن.
به نظرم فیلم حدود هزار سال پیش ساخته شده بود. با وجود تمام نقایص فیلم برداری و صدا برداری و تلخیص دست و دلبازانه ی داستان حسابی به دلم نشست. دلیل اصلی اش هم این بود که به نظرم سال ها قبل از رواج فیلم فارسی ساخته شده بود (لااقل اینطور به نظر می اومد) و به دلیل نزدیکی به زمان وقوع داستان و دوری از دنگ و فنگ های فیلم سازی به فضاها وفادار مونده بود. فیلم واقعی بود نه زرق و برقی و…خوشحالم که بالاخره فیلمش رو دیدم.
هما ی من از همای فیلم خیلی خیلی خوشگل تر بود!!! 🙁

فیلم اسپایدرمن ۳ رو دیدیم.
مایه ی مذهبی این فیلم حسابی توی ذوقم زد. مخاطب فیلم مسلما محافظه کارها و طبقه ی عوام آمریکا هستن. ..خمی! به معنی واقعی کلمه. عالی برای یه سری آکشن الکی آخر هفته. بسی لذت بردیم. بسی خندیدیم. روی پرده ی سینما بسیار عالی ست. فقط…نمی شد یه هنرپیشه ی دیگه انتخاب کنن!؟! این توبی مک گوایر خیلی مورد علاقه ی من نیست. عینهو راجر مور که هیچ وقت نتونستم جای جیمز باند به خودم قالبش کنم. همین مشکل رو در مورد این جیمز باند جدیده دارم که پارسال شد سکسی ترین مرد سال!!! (اسمش یادم نیست. ببخشید.)

و…باحالترین فیلمی که دیدم -یا بهتر بگم چهار پنجمش رو دیدم- هات فاز بود.
بله…حتما ببینین اش. منتها اگه مثل بنده دل و جرات چندانی در تحمل صحنه های بسیار گرافیک قتل ندارین با گل آقای مربوطه تشریف ببرین. به خوبی طی یک پنجم فیلم کله ی من توی بغل گل آقا بود و پس کله ام رو به پرده ی سینما! تازه فهمیدم خداوندگار عالم چرا پس کله ی بشر چشم کار نگذاشت!
قتل ها بسیار گرافیک بودن. تا جایی که می موندی باید بخندی یا بترسی! من ترسیدم. به نظرم بقیه می خندیدن. مثلا سنگ عظیم بالای یه بنای عظیم مشابه یه کلیسای عظیم با نوک عظیم از ارتفاع بیست متری -گاسم عظیم تر- بووووومممم توسط قاتل افتاد روی کله ی مقتول و…دووووفففف کله ی مقتول خان رو متلاشی کرد. اگه شک دارین که یه کله و به دنبالش یه بدن چطور تحت این شرایط متلاشی می شن حتما فیلم رو ببینین.
بی شوخی از چهار پنجم فیلم و ایضا از یک پنجم اش بسی لذت بردم. مخاطبش!!! هوممم…قطعا با مخاطبین اسپایدرمن متفاوت بود. مفهوم پشت فیلم قشنگه.

عاشق این شخص شخیص قرشمال سوزمانی نماینده ی قاطبه ی اهالی محترم هم هستم. عاشق اون جلف الله سلمونی هم به همچنین. نادرست قرشمال.

تابستون تورنتو عین بهشت قشنگه. آدم دلش نمیاد حتی یه لحظه توی فضای بسته بمونه.
بهشت برین با حوری و -گاها- غلمان هاش که می گن دقیقا همین نقطه ی کره ی زمین و دقیقا در همین زمان ساله.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار