یه آقای مسن خیلی خیلی محترمی توی آشنایان ما هست که الان حدود 75 سالشه. خیلی خیلی کم حرفه و بسیار مبادی آداب و افتاده.
یه بار دخترهای فامیل به صرافت سوراخ کردن گوش افتاده بودن و سه تاشون به همراه این بنده شرمنده که در اون زمان حدود بیست و یکی دوساله بودیم گوش هامون رو سوراخ کرده بودیم. منتها همه دچار درد گوش و خونریزی های گاه به گاه گوشی شده بودیم.
در مهمانی ای که با این دوستانمون داشتیم بحث سر این شد که چرا ما همه که گوش هامون رو سوراخ کرده ایم (دومین سوراخ گوشمون بود که دیگه خواسته بودیم حسابی قرتی بشیم), دچار این مشکل شده ایم. این آقا هم که حضور داشت و در گذشته هم داروساز بوده بعد از بوق و اندی که لام تا کام صحبت نکرده بود با دلسوزی هر چه تمام تر گفت: خوب دختر خانم ها جای خوبی رو برای کارشون پیدا نکرده اند. بنده خودم سوراخ می کنم, بسیار سریع بدون این که خانم ها متوجه بشند, بدون درد و خونریزی.
طفلک مرد محترم تازه وقتی جمعیت سی نفره حاضر در مهمانی از خنده منفجر شد فهمید چی گفته. یادم نمی ره تا بناگوش قرمز شد.
یاد اون مهمونی ها و خوشی ها به خیر.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار