بعله…درست شد….

خانومه رفته گفته اولش می ترسیده بهش تجاوز کنن! (خوب حالا شکر خدا که نکردن). بعدش هم گفته توی انفرادی بوده و سومش هم یه خانومه اومده اندازه هاش رو گرفته و چون صدای میخ و چکش می اومده این فکر کرده می خوان تابوت براش درست کنن! و دست آخر هم نامه ها رو تحت فشار نوشته.
باقی ملوان ها هم گفته ان که توی انفرادی بوده ان و چشم بند داشته ان!
….

ولله اولا خدای را صد هزار مرتبه شکر که به هر حال به هر دلیل عاقلانه و هر بهانه ی احمقانه ای آزادشون کردن. ثانیا باز هم صد هزار مرتبه شکر که بدتر از این باهاشون رفتار نکردن. ثالثا هر چی هم باشه بدتر از گوانتانامو بی و الغریب (اسمش همین بود؟ زندانه توی عراق که عکس هاش هم منتشر شد و یه گله عراقی بخت برگشته رو لخت مادرزاد ریخته بودن رو سر و کله ی همدیگه!) نیست مسلما.

منتها من می گم اگه محله یه قلچماق داره که نسق از اهل محل می کشه و نفس کش نگذاشته, یه جوجه نوچه که مفش آویزونه نمی گیره بچه ی خلف قلچماقه رو (حالا گیریم که داشته تو حیاط پشتی خونه اش با تیر کمون سنگی گنجشک می زده) بکنه تو صندوقخونه که آخر و عاقبتش خیلی هم معلوم نیست.
من اگه همون نوچه هه بودم لااقل همون وقتی که بچه ی قلچماقه رو گرفتم آژان محله رو صدا می زدم بچه رو تحویل آژان می دادم با شکواییه که (اگه جرات می کردن) استشهاد یکی دو تا همسایه این ور و اون ور رو هم بهش ضمیمه می کردم. حالا گرچه که آژان محل هم از خود گردن کلفت سیبیل کلفتش مواجب می گیره منتها شکر خدا تو دنیای امروزه حفظ ظاهر باید بکنه بدبخت آژان مادر مرده.

خلاصه که جریان اون همشهری شد که خواست ادای لات محل رو در بیاره که از در کافه رفته بود تو و گفته بود خواهر دست چپی ها رو …اییدم. مادر دست راستی ها رو. اون همشهری ما با همون ژست لگد زد تو در کافه. ملت رو که دید که گوش تا گوش یکی از یکی قبراق تر نشسته ان, از زور ترس زبونش بند اومد و گفت دست چپی ها خواهرم و …اییدن. دست راستی ها مادرم و.

به هر حال در این که لات محل و قلچماق سر گذر زور می گن و ظالم هستن و خلافکار, و این که این رسمش نیست و باید درست بشه شکی نیست. منتها اگه می خوای در بیفتی حواست به خواهر و مادرت باشه. بدون می تونی از پس گردن کلفت قلچماقشون بر بیای و ناموست و حفظ و حراست کنی. بعد همشیره شون رو گوگوری مگوری کن و بهشون بگو نفس کش.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار