نه تو همه چیز رو دوست داری. نه همه چیز برای تو به وجود اومده.
نه چیزی اونطور که دوست داشتی می مونه و نه چیزی نابودت می کنه.

یه داستان…داستان واقعی…می بردت به عمق درد…عمق وحشت…عمق…شادی از این که هرگز تجربه اش نکردی. عمق تنفر که هنوز زنده هستی و نفس می کشی.

یه لحظه…می بردت به عمق…عمق…پرسش…پوچی…یا…
تصمیم می گیری..تجربه کردی. نمی خواستی. برمی گردی به لحظه های تنهایی…خودت..خودت و..خودت.
و…یک شادی درونی.
کی می دونه واقعیت چیه. تخیل کجاست؟ مهم شادیه. اگه هست فرقی نمی کنه در تحقق واقعیت و پذیرش واقعیته یا فرار از واقعیت. مهم شادیه.

یاد می گیری نمی شه دنیا رو کرد اون چیزی که دوست داری. می شه قسمت هایی از دنیا رو شریک شد که خوشایندته. باقی اش مال اونهایی که خوشایندشونه.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار