بدبختی عظماییه!
اولش عین چی پدر خودت رو در میاری که بشی شماره ی یک. بعدش عین چی دلشوره می گیری و پدر خودت رو در میاری که شماره یک بمونی!

سخت ترین قسمت جریان این بود که باید یه مقاله می نوشتم در مورد این که “مجازات اعدام بهترین راه مصون نگه داشتن جامعه در برابر قاتلینه یا نه.”
حالا نمی تونم تصمیم بگیرم دقیقا راجع به همین نوشته ام, یا یه جاهایی گریز زده ام به نفس مجازات اعدام که خوبه یا بد!
نمره ام هفته ی دیگه معلوم می کنه.
بدبختی بدترین مقاله ای بود که تا حالا نوشته ام, و…مقاله ی میان ترمم بود!
تازه بدترش این که خانوممون واسه کوییز “خلاصه سازی مقاله” هفته ی پیش برام نوشته بود “واو…عالی…بهتر از این نمی شد!”.
و…میدترم این هفته به نظرم گند بزنه به کل جریان. 🙁

طبق آمار کانادا (statscan) درصد ترک شغل و غیبت از کار در خانوم ها و آقایون به شدت مشابه هست.
این آمار در دهه ی هشتاد تا نود به سرعت به هم نزدیک شده ان و بنابراین تفاوت حقوق خانوم ها و آقایون و همچنین تبعیض بین کارمندهای خانوم و آقا دیگه نمی تونه به استناد این دلایل توجیه بشه.
بامزه اینه که خانوم ها به طور متوسط یه روز در سال بیشتر از اقایون به دلیل مریضی نمیان سر کار, و یه دهم درصد بیشتر از آقایون کارشون رو رها می کنن.
تنها تفاوت اساسی برای مرخصی زایمان هست. چهار و دو دهم در صد خانوم های بین بیست و پنج تا سی و چهار سال رفته ان مرخصی زایمان.
به نظرم باقیشون لابد یا مثل من دلشون بچه نمی خواد, یا بیرون از این فاصله ی سنی بچه دار می شن, یا لابد از اولش نمی رن سر کار.
….
مقاله ی بالا رو از سر امتحان یادم مونده. باید می خوندیمش و خلاصه اش رو می نوشتیم.
آمار جالبی بود. تاریخ انتشارش مال بیست و چهارم فوریه ی همین امساله.

گاهی وقت ها خود دنیا رو می بینی. گاهی وقت ها تلالوش توی یه برکه رو.
خود دنیا چیز دیگه است, تلالوش توی برکه چیز دیگه.
همون دنیای صاف و قشنگ به هم میخوره اگه برکه حتی یه موج کوچولو برداره.
سخته وقتی دنیات رو توی وجود یه نفر دیگه ببینی. به لبخندی قشنگ ترینه, به رو ترش کردنی, غیر قابل تحمل.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار