خاطره…
دستهبندی نشده February 2nd, 2007گاهی باور نکردنی ترین اتفاق وقتی می افته که اصلا منتظرش نیستی.
…
شعر از سید علی صالحی:
اصلا به عمد این طوری می نویسم
که آن راز هم گور گریه را به کسی نگویم
نمی دانم آدمی اول عاشق می شود
بعد شاعر
یا همین طوری از خانه می زند بیرون
می رود یک طرفی بعد هم
بقیه اش را خودت بنوس
شاعری را خودت بنویس
شاعری هم مثل تماشای دیوار
پنجره می خواهد
ورنه کلمات به کوچه خواهند ریخت
پرگویان محله را به ماه خواهند برد
و ماه
چقدر ساکت است
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
February 2nd, 2007 at 1:31 pm
lyou did very nice job…good luck..come and soome too..byby
February 2nd, 2007 at 4:42 pm
آخ که من این شاعر را چقدر دوست دارم
February 3rd, 2007 at 8:49 pm
Howdy Folks. I was wondering if anyone had any details on the Eastern re-union that is being held in Moncton in 2007. Cheers, Dan
February 3rd, 2007 at 10:20 pm
just wanted to say hi to all seen some names from the past and took a mental walk down memory lane.
February 4th, 2007 at 4:38 pm
آخی اکانت بی فیلتریم دوباره درست شد! نمی دونستم فیلتریاااااااا!