یک جایی گم شده ام. یا یک تکه ای از من یک جایی گم شده است. که با هر قدم فکر می کنم باید پشت پیچ بعدی جاده باشد. و..جاده پیچ می زند. و من پیچ و تاب.
هیچ تکه ای از من هیچ کجا پیدا نمی شود.
به نظرم یک تکه هایی از من یک جایی ابتدای راه جا مانده اند.
به هر حال راه را باید رفت. این همه گشتن دنبال تکه تکه هایی که نبودنش را با تارو پود حس می کنی بیهوده است. راه را باید به سرعت پیمود.
هرگز هیچ چیز کامل نیست.
همیشه یک تکه ای یک جا کم است. و هرگز پیدا نمی شود. ساده است. باید از اول راه می دانستم. هر چیز کامل به انتهای خودش رسیده است و قرار نیست ما هرگز به انتها برسیم.
.
.
.
یک تکه ای از من یک جا گم شده است.

امید داشتن خوب است. آرزوی این که روزی امیدی داشته باشی خوب است. گاهی تکه تکه های آدم با امید و آرزو دسته جمعی یک جایی گم می شوند. یا از اول غیر از خیالت جای دیگری نبوده اند.

و من…با خودم بی هیچ موجود واقعی یا خیالی باقی راه را قدم می زنم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار