با این که وقت ندارم ولی این لینک خیلی برام جالب بود.
فهرست صد نفر تاثیر گذارترین آدم ها در تاریخ آمریکا:

اولینش آبراهام لینکلن هست. توی لیست مارتین لوتر کینگ هم هست. به علاوه ی بیل گیتس و الویس پریسلی. نصف بیشترشون رو نمی شناسم! 🙁

دیشب کابوس دیدم. معمولا سالی دو سه بار برام اتفاق می افته. از خواب پریدم دیدم گل آقا که بازم سالی دو سه بار ممکنه بی خوابی بیخودی بزنه به سرش -جدا از سردرد گرفتن هاش که اون هم سالی دو سه بار پیش میاد- کنارم نیست! چون کابوس در مورد گل آقا بود نگران تر شدم! به خیر گذشت. پایین نشسته بود داشت اینترنت می چرخید. صحیح و سالم. صبح بیست دقیقه دیر از خواب بیدار شدم. بعد از ورزش خواستم دوش بگیرم. آب سالن ورزش از تگرگ یخ تر بود. خانوم ها همه عاصی شده بودن. سرم رو بیست ثانیه که زیر دوش نگه می داشتم به شدت سر درد می گرفتم. دقیقا مثل شکنجه بود!
به خاطر سرقت مسلحانه ی دیشب و تعقیب و گریز مسلحانه ی ساعت چهار صبح پلیس با یه عده -که مطمین نیستم به حادثه ی سرقت ربط داشته یا نه- بزرگراهی که باید ازش می رفتم سر راه چند تا لین اش بسته بود و ترافیک شدید داشت. درست قبل از میتینگ خانوم آرایشگاهیم زنگ زد و گفت که قرار امشبم رو باید بندازیم برای جمعه شب و هیچ چاره ای نداره. می خواستم امشب باشه چون فردا عصری با همکارها می ریم آبجو خوری! به دلیل ترافیک بزرگراه چهل دقیقه دیر به میتینگ هفتگی مون رسیدم. ژان -رییس رییس آقا جیمی- تورنتو بود و هوس کرده بود در میتینگ حضور به هم برسونه. این هم سالی دو سه بار اتفاق می افته! بنابراین دید که سه ربعی تاخیر داشتم! – گرچه کلی سری از هم سواییم! چندان مهم نیست خدا رو شکر.- و بعد….
کل بد بیاری ها تموم شد. به طور رسمی اعلام شد که برنده ی جایزه ی بچه شناسی جیمز و مارتین شده ام..و از اون موقع تا حالا همه چی خوب بوده. ملت من رو که می بینن ازم نظر می خوان واسه بلیط بخت آزمایی که رو چه عددهایی شرط ببندن!
نمی دونم شانس دوازده شب تا ده صبحم کار بکنه. یا ده صبح به بعد!

خلاصه…روزی بود!

و…در این روز مهم موها و ابروهای کتبالو خانوم در یکی از نامرتب ترین اوضاع ممکن به سر می بره. گرچه…باز هم مهم نیست. کل این همکارها رو هر روز هفته می بینم! و..فکر نکنم کلا کسی بیشتر از خودم متوجه موضوع باشه.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار