فردا تمام روز داریم می ریم با شرکتمون بیرون. تنها مشکل اینه که صد هزار جور کار عقب افتاده دارم و…متاسفانه یا خوشبختانه این میتنیگ تمام روز اجباریه. 🙁
به نظرم خوش بگذره.

چهار تا چیز ممکنه باعث بشه که آدم سر کلاس متوجه درس نشه:
۱) خوابش بیاد.
۲) گرسنه اش باشه.
۳) گلاب به روتون ولی..جیش داشته باشه.
۴) بغلدستی آدم سیب گاز بزنه!!!!!

و…هر چهارتاش سر کلاس بعد از ظهر شنبه برام پیش اومد. بدیش اینه که قرار بود ساعت دو و نیم زنگ تفریح داشته باشیم. ولی آقای استاد کش اش داد تا سه و پنج دقیقه. واسه همین از ساعت دو و بیست دقیقه که این چهار تا مشکل یکی بعد از دیگری شروع شدن هر لحظه منتظر ساعت تفریح بودم.

از همه بدتر و مضحک ترش اینه که از بو و صدای خرچ خرچ میوه به شدت متنفرم. از آشغال میوه هم همینطور. (گلاب به روتون) بو و صدا و آشغال فاضلاب رو یه جورایی راحت تر می تونم تحمل کنم تا مال میوه رو! مگه این که میوه تمیز و ناز و خشک (از سرازیر شدن و پخش و پلا شدن آب میوه به شدت متنفرم) توی بشقاب باشه و مثل دختر گل بگذارمش توی دهنم و قورتش بدم.

گل اقا خیلی راحت تر می تونه پاملا آندرسون و آنجلینا جولی رو بیاره توی خونه و روبروی من بشینه با ملچ مولوچ گازشون بزنه تا یه قاچ هندونه و خربزه ی پوست نکنده رو!!!!

بدبختی…هر روز فکر می کنم دیگه خوب متوجه همه چی می شم. باز دوباره توی میتینگ امروز صبح -که بعد از چهار سال و اندی هنوز ازش متنفرم- دو تا موضوع رو متوجه نشدم!
کی درست می شه…نمی دونم. تقریبا دارم واسه درست شدن مهارت شنیداری زبان انگلیسی خودکشی می کنم دیگه!
در حال حاضر عینهو شیر آب گرم و سرد می مونه. یهو همه چی رو متوجه می شم و اینقدر راحت حرف می زنم که ملت فکر می کنن از بچگی اینجا زندگی کرده ام. یه وقت هم عین امروز…کاملا قسمت حرف های آقا جیمی رو از دست می دم! 🙁
تا این گوساله گاو شود…دل کتبالو خانوم آب شود!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار