عاشق این فسقلی شدم!
از وبلاگ سامانیس رج زده ام.

اگه خودم دختر داشتم مسلما از دو سالگی می فرستادمش کلاس رقص و باله. بعدش هم آواز و شنا. درس…اگه خواست بخونه! نخواست مهم نیست نخونه. به نظرم رقص و آواز و شنا و اسکی و قرتی بازی باید واسه خوشحالی همه ی عمرش در کانادا کافی باشه!

آدم -خصوصا در ینگه دنیا- اگه دو چیز در زندگی یاد بگیره برای تمام عمرش کافیه. خوشحال بودن و اعتماد به نفس.

به اندازه ی یه عالمه کار دارم. کرم دارم دو سه تا چیز جدید یاد بگیرم. دو سه تا چیز هم قبلا داشتم یاد می گرفتم. حالا می شه هفت هشت ده تا چیز روی سر و کله ی همدیگه!

هی…هورا…بچه ی مارتین شنبه به دنیا اومد. پسره. از هفت پاوند کمتره! -به مامانش رفته قطعا. مارتین از درشت ترین آدم هاییه که تا حالا دیده ام.- و…ساعت یک بعد از ظهر. یه هفته زودتر از توی شکم ایوانا خانم پریده بیرون!
یک عدد آدام (همون آدم خودمون)…به جمعیت دنیا اضافه شد.

سرما خورده ام. بی حس و حالم! تا عصری خوب می شم به نظرم.

کلاس باله ی هفته ی پیش رو نرفتم. این هفته احتمالا جای باله چاچا برقصم! بدکی هم نیست. کلا خیلی به درد حرکات موزون آهسته نمی خورم. حرکات موزون و گاها ناموزون شدید و غلیظ و جفتک وارو بیشتر بهم میاد!

کسی می دونه حیوون ملی ایران چیه؟ مال کانادا بیور هست (فارسی بیور چی می شه؟ کلا جک و جونور ها رو غیر از سگ و گربه به اسم نمی شناسم!). مال چین پانداست. مال آمریکا عقابه. مال انگلیس (اونجور که مارتین تسویی می گه) شیره. مال ژاپن طاووس…
ایران و کشورهای خاور میانه چه جونورایی رو انتخاب کرده ن؟

هی..مارتین تسویی راجع به کتیبه ی حمورابی هم می دونست. این مرد یه شبه دایره المعارف متحرکه!

و…اگه یه کسی خر باشه نباید انتظار داشته باشه که کسی که بهش می رسه نپره گرده اش!. منظور وجودی خر سواری دادنه. مگه این که شخص خر ماهیت خودش رو عوض کنه و ماهیت حیوانی دیگه ای به غیر از خر رو بگزینه. هان؟

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار