چطور می شه تمام شعر های حافظ و مولوی رو با تمام فرهنگ و تاریخی که پشتش هست برای کسی غیر پارسی زبان توصیف کرد.
در زبان مادری حتی کلمات برای بیان احساس کم میارن. زبان غیر مادری که دیگه…واویلا.

پیشنهاد می کنم یه زبان عمومی و بین المللی اختراع بشه برای شعر و شاعری! نگاه و دست و سر و کله کافی نیست. درسته در هر زبان و فرهنگی این که بزنی توی ملاج یه نفر یعنی این که باهاش دعوا داری یا این که بغلش کنی و ماچش کنی یعنی این که (انشالله تعالی) دوستش داری. ولی…هر چیزی جای خودش. جای شعر و شاعری و کلمه این وسط خالی می مونه!

از اهم کارهای دنیا یاد گرفتن انواع و اقسام زبان های باگانه و بیگانه و مرده و زنده است به حدی که بشن مثل زبون مادری ات.
از ته دل دوست دارم صد هزار سال عمر کنم. به اندازه ی کل صد هزار سالش کار باحال لذتبخش دارم که انجام بدم.
یه جایی خوندم یه کسی گفته شبیه این که قطعا در دنیا به اندازه ای نعمت وجود داره که تمام ما به نیکبختی یه پادشاه باشیم!

امروز فرانک ازم می پرسید نظرم در مورد جنگ احتمالی ایران و آمریکا چیه. و می پرسید اگه کانادا وارد جنگ بشه کدوم کشور رو حمایت می کنم!
ایران سرزمین مادری منه. کانادا سرزمینیه که آرزوهام توش تحقق بخشیده شده. به هر دوشون مدیونم. دولت هیچ کدوم رو تایید نمی کنم. به دولت هیچ کدومشون رای ندادم. جنگ رو دوست ندارم. قوانین حاکم بر کره ی ارض رو دوست ندارم. در صورت درگیر شدن جنگ به عنوان یه ایرانی احساس امنیت نمی کنم. به عنوان یه کانادایی احساس افتخار نمی کنم.
سرمایه دارها و قدرت ها آدم ها رو در وضعیت های سختی قرار می دن.
کنار می کشم. صرفنظر از کانادایی یا ایرانی بودن فقط و فقط به صرف انسان بودن, انسانی که هشت سال کودکی و نوجوونی اش رو در شرایط جنگی گذرونده جنگ رو حمایت نمی کنم.
قربانی جامعه ای بودم که قوانین و رسومش رو دوست نداشتم. قربانی مرزها بودم و هستم, که بیگانه بودن رو در نقطه نقطه ی کره ی زمین تعریف می کنه. و حالا…قربانی درگیری در جریانی که وقوعش خلاف خواست و اعتقاد قلبی منه.
شاید…این پاسخ راحت تری باشه.
در مورد انرژی هسته ای…نمی دونم پشت پرده چی می گذره. نمایشنامه ای که دارم می بینم کمدی درام مزخرفیه از تمام کسانی که شب و روز حرف از انرژی هسته ای می زنن و…لحاف ملا که نمی دونم انرژی هسته ای هست یا چیز دیگه.
فقط…از جنگ بدم میاد. چه دلیلش انرژی هسته ای باشه چه هر چیز دیگه.
و…فکر می کنم امریکا و ایران و تمام دنیا همه از یه جا دستور می گیرن.

نمایشنامه ی کثافت متعفن زشتیه. دلم نمی خواست تماشاگرش باشم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار