حس دراکولایی رو دارم که یکی دو قطره خون یه قربانی رو مکیده و جون گرفته و دلیل این که دودله خون قربانیه رو تا ته سر بکشه این نیست که ناراحت قربانیه یا این که اعتقاد داشته باشه خونخواری عمل شنیعیه! دلیلش اینه که می ترسه نکنه شناسایی بشه و صلیب رو تا ته فرو کنن تو قلبش و حسابش رو برسن تا درسی بشه برای تمام دراکولاهای خونخوار بدترکیب!!!

یکی دو تا تلفن به یکی دو نفر که خیلی هم دوستشون دارم بدهکارم. ببخشید. به شدت مشغولم. هیچ وقت مشغولیاتم (!!) به این اندازه نبوده.
فردا…حتما…

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار