حکایت همیشگی. تنها خود آدمه که همیشه با خود آدم همراهه. مجبورم دوباره و دوباره به یاد خودم بیارم.
نهایتا اگه خودت با خودت شاد و خوشحال بودی تمومه. وگرنه اگه شادی و خوشحالیت به هر کسی یا هر چیزی خارج از خودت وابسته بود حسابت پاکه.

پلوتو دیگه یه سیاره نیست!! طفلکی هفتادو پنج سال (حالا گیریم یه کمکی بیشتر!)واسه خودش سیاره ای بود!

حتی بلندترین سفرها از قدم اول شروع می شن. امروز صبح توی رادیو می گفت! شعاریه برای خودش. منتها هر قدم اولی بلندترین سفر نمی شه.
حالت کسی رو دارم توی بیابون بی آب و علف که در نقطه ی صفر انرژیش هست و می دونه هیچ چیز غیر از حرکت و تمرکز روی حرکت انرژی اش رو بهش بر نمی گردونه.

دقیقا مثل همیشه خسته ام و پر از انگیزه.

فکر می کنم مدتهاست قدم اول رو برداشته ام. قدم های بعدی رو باید بردارم حالا.

امشب دارم می رم خوشگذرونی! دیدن یه چیزی که حسابی کیفورم می کنه.

و…از یادگاری های امروز…خیلی باحال بود.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار