امروز یه اتفاقی افتاده!
جی مین برام یه قهوه با اون قهوه های فوری که داره درست کرده و آورده سر میزم. مارک هم برام یه بسته شکلات تافی میوه ای صورتی آورده! یاد دبستانم افتادم!
گرچه در مورد مارک قبلش بهش یکی از اون تقدیر نامه های بیست و پنج دلاری دادم و …البته سر دو دقیقه اون هم یکی از همون تقدیر نامه ها برداشت و آورد سر میزم! یر به یر!
ملت تشنه ی قدردانی هستن. دقیقا مثل خود من! و همه مون.

کلا جنس گرون به من نمی سازه!
یه سری کرم و آشغال پاشغال برای پوست صورت گرفته بودم که هر شب استفاده می کردم. از یه مارک نسبتا خوب. تمام صورتم شد پر از جوش های زیر پوستی. حالا که هیچ کاری نمی کنم غیر از این که شب به شب صورتم رو با یه صابون دو دلاری می شورم پوست صورتم تقریبا برق می زنه!
یه کرم دور چشم از یه مارک نسبتا خوب هم استفاده می کردم. یه زایده ی خیلی کوچولوی گوشتی زیر چشمم درست شده بود و دور چشمم نسبت به همیشه گودتر بود. مدتیه که استفاده نمی کنمش. هم زایده هه رفته و هم این که چشمهام عین چشم وزغ زده بیرون دوباره!
کفش از مغازه ی قرتی بازی می گیرم. پام رو می زنه و زخم می کنه. از مغازه ای تو مایه های کفش ملی اینجا که کفش می گیرم قالب پامه. با پاشنه هفت سانتی ساعت ها و ساعت ها راه می رم و رو پا وامیستم و میرم تا ایران و بر می گردم… انگار نه انگار که کفش پامه.
مداد چشم خریده بودم پونزده دلار. تمام دور چشمم رو سیاه و رنگ و وارنگ می کرد و پخش و پلا می شد. آخرش هم انداختمش دور. یکی دیگه داشتم سر تا ته خریده بودمش یه دلار و نیم. مدت هاست استفاده اش می کنم. عالیه. بار دیگه هم از همین می گیرم.

همینه…کلا جنس گرون به من نمی سازه.

خوب دیگه. به درد کسانی که کانادا زندگی می کنن و از سرویس تلفن شون راضی نیستن می خوره. یه نگاه بندازین. بدکی نیست.

و این یکی…
باز به درد کانادایی ها می خوره. خصوصا انتاریویی ها.
گوگل استخدام داره. بشتابید. نمی دونم چطوری ولی…به هر حال…می تونید که بشتابید.

جنگ به شدت عصبی ام می کنه. رسانه های ارتباط جمعی حالم رو به هم می زنن.بدتر از اون از خودم حالم به هم می خوره که اینقدر از رسانه ها و جامعه ی استثماری تاثیر می گیرم و زندگی ام رو بنا به اونچه که رسانه ها توی ملاجم فرو می کنن و ارزش های تعریفی اونهاَ تعریف می کنم!

چقدر از اونچه که واقعیت ما بوده و با ما به دنیا اومده هنوز باهامون مونده؟ چقدر اکتسابیه؟

نظریه ی دکتر نوام چامسکی در مورد ایده ی جامعه ی دموکراسی و جهانی سازی مبنی بر این که “جهانی شدن به معنای گسترش سلطه کشورهای ثروتمند و پیشرفته بر کشورهای فقیر بوده و به ریشه کنی سنت ها و فرهنگ های دیرین، از بین بردن اقتصاد کشورهای کمتر توسعه یافته و نابودی محیط زیست می انجامد” به نظرم بسیار درست و درد ناک میاد.
بر عکس ایده ی موافقین جریان مبنی بر این که ” تکنولوژی های پیشرفته اخیر نظیر اینترنت نه فقط فرصت های نامحدودی در اختیار تجار و ملت های کوچک قرارمی دهد، بلکه امکانات فراوانی برای توسعه سیاسی و فرهنگی جوامع مختلف و گسترش آموزش و پرورش و رشد دمکراسی فراهم می آورد.” به نظرم بسیار مزخرف و احمقانه است.
با مخالفانشون بیشتر موافقم که معتقدند که تحت جهانی شدن تثبیت نظام سرمایه داری، نئولیبرالیسم و فرهنگ مصرف گرایی در سراسر جهان به وجود میاد.بنابراین از این دیدگاه فناوری های نوین به نابرابری های موجود درجهان کمک می کنن و مسلما ابزار بیشتری به کشورهای سلطه گر برای افزایش نفوذ خود می بخشد.

و فکر می کنم داریم می ریم به سمتی که دوستش ندارم. ولی آنچنان باهاش سازگاری حاصل کرده ام که خودم رو توی مسیر گم کرده ام.
یک ذره جرات و شهامت اگه داشتم تمام این بند و بساط رو ول می کردم و می چسبیدم به فعالیت های حمایت از حقوق بشر و فعالیت های داوطلبانه.
تصورش در مورد کتبالو سخته! ولی…به هر حال…تصور تصوره دیگه. فرض محال که خودش محال نیست!

به شدت از کل اوضاع موجود عصبانی ام. از کل پدیده ی مزخرف آفرینش عصبانی ام.
مگه این که این خدا به چنگ من نیفته! صبر کن بمیرم! نشونش می دم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار