دیوید می گه شلوار جین ات رو باید بشوری که این آشغال ها پاک بشن. آشغال ها نقش گل و بته روی شلوار جین ام هستن. می گم اوبس. فکر می کردم اینها طرحش هستن. می گه شلوار من رو نگاه کن چه تمیزه. میگم مال من گرونتره. به خاطر طرح هاش. ولی مال تو بهتره. چون رییس منی. می گه همیشه! یادت بمونه.

به وینیفرد می گه باید بریم میتینگ. این شرکته همیشه وقتی میتینگ داره این حس رو به من می ده که با یه نفر رانده وو بگذاری. بری و فقط بخوای دیت کنی. ولی طرف بهت تجاوز کنه!!! چه حالی پیدا می کنی؟ وینیفرد می گه ولله دردم می گیره! دیوید می گه حس بدی پیدا نمی کنی؟ وینیفرد می گه نه. دردم که خوب بشه یادم می ره. دیوید می گه از این به بعد تو رو می فرستمت میتینگ. چون من تا مدت ها حالم بد می مونه!!!

می گه همه ی روزها عین همه. می ری خونه. روزنامه نگاه می کنی. کمک زنت می کنی. بچه ها رو از مدرسه و کلاس بر میگردونی. کارهای باغچه رو انجام می دی.
گفتم: همه اش همین؟ کسل کننده است که. می گه تو چی؟. می گم نیازی به گفتن نداره اگه حدس نمی زنی. می گه…

دیوید از موجودات مورد علاقه ی منه. مثل جیمی. بر عکس ادوارد. طبق معمول همیشه که با رتبه های بالاتر از خودم سخت می تونم حرف بزنم با این دو نفر هم هول می شم موقع حرف زدن.
داوطلب شدم برای این که پیشنهادات امروز کلاسمون رو ارایه کنم برای کلاس های بعدی و شاید برای رتبه های بالاتر اداره.
به هر حال باید ترسم بریزه.باید بفهمم چه خبره! هنوز مونده. هنوز خیلی چیزها رو نمی گیرم و نمی فهمم. باید جا بیفتم. چاره ای نیست.

خوشحالم…و بفهمی نفهمی دلتنگ.
کارم هنوزم خیلی زیاده.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار