یه مقداری تلخی توی وجودم بود, اومدم خالی ش کنم اینجا, که بی تلخی برم سراغ امروز. نخونینش, اگه ممکنه این لحظه تون رو خراب کنه.

در مورد عزیزانمون اشتباهات قشنگی می کنیم.
به جای این که بگذاریم تصمیم بگیرن, و بعد در راه تحقق تصمیمشون کمکشون کنیم, براشون تصمیم می گیریم, و بعد رهاشون می کنیم تا به هر صورت ممکن اون تصمیم رو تحقق ببخشن.

آقایون پدر, روزتون مبارک!!!
گوگل محترم برای روز پدر عکس به پدر و پسر در حال ماهیگیری رو کشیده که بی تربیت ها باسن محترم رو هم کرده ن به تمام ویزیتور ها!!!
بی سلیقه, و زیادی واقعی!!! آرامش یک روز تعطیل, بدون زن!

من اگه بودم یه دختر کوچولوی مو طلایی رو هم یه جایی اون وسط ها زورچپون می کردم, مثلا روی کول باباهه یا بهتر از اون در حال سواری کشیدن از اون ماهیه.
شرط یک به میلیون, گرافیست حتما مذکره, و حتما پدر نیست.

در لحظه هایی از زندگی تنهایی مقدسه. خصوصا لحظه هایی که مسئولیت ها با خود آدمه.
دو چیز نیاز دارم, جسارت, و نیرو.

و…درایت همیشه خلوت سه تایی مون رو به هم می زنه!
این درایت کثافت!!!

تا وقتی آدم به کسی نرسیده, یه گل می گیره دستش, شروع می کنه پر پر کردن, دوستم داره, دوستم نداره, دوستم داره, دوستم نداره…تا آخر…بعد که به اون طرف می رسه, گاهی وقتها هوس می کنه یه گل بگیره دستش, پر پر کنه, بگه, دوستش دارم؟, دوستش ندارم؟, دوستش دارم؟, دوستش ندارم؟….
حکایت زندگی ست و خواستن ها و رسیدن ها و پرسش های بی موقع….

گل آقامون دیروز که هوا عین کوره داغ بود, رفته توی حیاط و دو ساعتی کار کرده. یه عالمه هم دونه چمن پاشیده.
حالا پرنده های نامسلمون اومده ن, دارن یکی یکی ش رو توک می زنن.
تازه, گل آقا می گه دارن می رن رفیق هاشون رو هم صدا بزنن بیان خونه ما مهمونی.
پرنده های جنس خراب…

کاش….کسی بود که جواب تمام سوال ها رو می دونست!

پدر بزرگم خدا بیامرز, آخرهای عمرش می گفت, می دونم چی می خوام بگم, نمی دونم چطوری باید بگم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار