گر يار بلند آمد, من پستم و من پستم
ور كار به بند آمد, من جستم و من جستم
من حاكم اين شهرم, هم نوشم و هم زهرم
گر خصم بود پنجه, من شستم و من شستم
اي هر سخنت كامي, در ده زلبت جامي
كان توبه كه ديدي تو, بشكستم و بشكستم
هر چند به حالم من, از دست كه نالم من
زيرا كه دل خود را, من خستم و من خستم
اي مطرب درويشان, كم كن سخن خويشان
گو نيست شوند ايشان, من هستم و من هستم
هر كس به گمان خود, گويد سخنان خود
من يافتم آن خود, وارستم و وارستم
اي اوحدي ار باري, دادي خبر ياري
در يار كه مي گفتم, پيوستم و پيوستم

شعر از خودمه, مدتيه به جاي سيف فرغاني كه تخلص قبلي ام بود, به اسم اوحدي تخلص مي كنم!!!!!

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار