نفس عميق, عميق, عميق تر… براي به دست آوردن خونسردي و آرامشي كه با خوندن اين سطور از دستم رفت.

به صرافت روز جهاني زن نبودم,‌ طبق معمول به شدت درگير كارها, و طبق معمول به دليل سعي در جهت دور موندن از اخبار و موضوعاتي كه به شدت آزارم مي دن. وبلاگ ها به يادم آوردند, و اخبار رو بدون سانسور انتشار دادند, مثل اغلب اوقات دست اول.

اثبات وجود تبعيض جنسي, گاه از برطرف كردن تبعيض طاقت فرسا تره. تفكيك تفاوت و تبعيض. تفكيك عدالت و مساوات.

اگر از زن, و تبعيض و بخش بزرگي از حس هام نمي نويسم, اگه بخشي از درد ها رو عقب مي زنم, اگه بخشي از خبرها رو نمي خونم, اگه از سفر به ايران بيزارم, نه به اين دليل كه حس نمي كنم, درد نمي كشم, يا دوست ندارم. بعضي ها درد رو دوره مي كنند, حس مي كنند دوباره و دوباره, و براي نجات صاحب درد فرياد مي زنند.
مثل سيمين بهبهاني, كه مي شه دهان و زبان, براي بي زباني كه درد مي كشه.
بعضي ها مي شن مثل من, كه فرار مي كنه, از درد, و گوشهاش رو مي گيره, نه براي انكار فريادي كه هست, كه براي فرار از رنجي كه ديدن درد ها بهش مي ده.

زن به دنيا آمدن در بعضي جوامع, خصوصا سنتي ها, يعني ناتوان اجتماعي به دنيا آمدن. يعني برده به دنيا آمدن. يعني محكوم به دنيا آمدن.
يعني تلخ زندگي كردن, براي ديگران, به فرمان ديگران, به تدبير ديگران.
زن به دنيا آمدن در جوامع سنتي, يعني نيمه آدم بودن.

و تلخ تر اين كه بعضي تمام اين را جزو لاينفك طبيعت زن مي دانند. برخي طبيعت زن را برده, ناتوان, بي تدبير, و …نيمه ي يك انسان, و نه يك انسان كامل مي دانند.

خوب…همه جا حرف از روز زن بود و به موازاتش خبرهاي نامطلوب و تلخ.

گرچه يه كم اميد قاطي جريان كردن, يه چراغ كوچولو روشن كردن, روز زن, بدكي نيست.

وقتي فكر مي كنم به تفاوت زندگي خودم و مادر بزرگم, وقتي به پيشرفت هاي ناگزير جوامع, به تفاوت تلقي و باور جوامع نگاه مي كنم, به اين نتيجه مي رسم كه بايد تلاش كرد, نااميد نشد, و دونست كه هر تلاشي, دقيقا هر تلاشي, كوچكترينش حتي, نتيجه مي ده.

من خوشبين ام, گرچه آزرده. بسيار آزرده.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار