زندگیم به طرز حیرت آوری شبیه رویاهایی شده که در دوره ی نوجوانی داشتم!
شاید کمتر کسی زندگیش اینقدر شبیه رویاهای دوره ی نوجوانی اش باشه.
جالب اینه که جزو کسانی هستم که تقریبا اعتقادی به رویای آدم ها و نیروهای چپ و راست و ریز و درشت هستی ندارن, یا بهتر بگم دارن ولی می گن بگذار رویاها و نیروها زندگی شون رو بکنن, من هم زندگی خودم رو. کاری به کار هم نداریم.

یه اختلاف اساسی رویا توی سر آدم, با وقتی که میاد توی زندگی اینه که توی رویا بقیه هم گوش به فرمان خود آدم هستن, ولی توی زندگی بقیه هم دارن زندگی خودشون رو می کنن.
واقع گرایانه ترین نوع به واقعیت رسوندن رویا ها اینه که بپذیریم ما مسئول رویاهای خودمون هستیم. نه رویاهای دیگران, و این که یادمون باشه رویاهای دیگران رو به هم نریزیم, و یادشون بندازیم که خودشون مسئول رویاهاشون هستن نه ما.
به شخصه زیباترین احساس رو اینجور وقت ها دارم, اگه همون لحظه بمیرم, آرزویی ندارم, و اگه صد سال دیگه زنده بمونم, به اندازه ی تمام صد سال آینده کارهای مختلف برای انجام دادن توی فهرستم دارم.

ببب….بله…
دیروز بنده هم رفتم فالگیر. البته نه برای اولین بار در زندگیم, و قطعا و مسلما اگه بیش از شش ماه آینده عمرم به دنیا باقی باشه, برای آخرین بار در زندگیم هم نخواهد بود.
کلا فال و فالگیر رفتن از تفریحات کوچولوی خیلی عزیز زندگی منه!
تاروت و قهوه…
به خدمتتون عرض شود, فال تاروتش تقریبا کاملا اشتباه بود. فال قهوه اش هم…ای…همچین بفهمی نفهمی. ولی…عرض شود که بنده قراره کارم رو عوض کنم!!! برای چهارمین بار فالگیره گفت!!!
سه بار قبل فالگیرها دوستهام و همکارهام بودن, که حرفه ای نیستن مسلما! این یکی حرفه ای بود -اگه منظور از حرفه ای فقط پول گرفتن باشه, وگرنه اون سه تای دیگه درست تر گفتن!-.
سفر می رم, بعد هم با همون دوستم یه سفر دیگه می ریم!!!!
ولله بعد از گفتن خانم فالگیر به صرافت افتادم که چرا که نه! من و این دوستم یه سفر فسقلی بریم دو نفری, به خودمون خوش بگذرونیم.
بعد هم گفت که چهار بار باردار می شم ولی دو بار وضع حمل می کنم!!!
نمی دونم خانومه فکر کرد چند سالم باشه, ولی بعد از سی و دو سالگی یه کمی واسه چهار مرتبه باردار شدن..بفهمی نفهمی…دیره!!!
در ضمن…خانومه گفت من و دوستم اون رو یاد دو تا غازهای کارتون گربه های اشرافی می اندازیم!!!!!!!

یه همکلاسی کلاس فرانسه ام خواننده ی کر (یا یه چیزی تو همین مایه ها) ست! همون که من فکر می کردم که همجنس گرا باشه!و حالا به نظر میاد که احتمالا نیست! چون گروهه مایه های مذهبی داره.

دوستم در جهت آگاهی رساندن به بنده در مورد کمالات ولایتمون, این لینک رو برام فرستاده (بی تربیت)!
“زن باکره, که فرزندان زیادی بیاورد, و سرینیش بزرگ باشد.”
جسارته, اون دو تا اولی خصوصا اول اولیش که ناموسی هست رو کاری نداریم, ولی به اون آخری اگه بود شک دارم امثال بنده حالا حالاها خواستگار پیدا می کردن.
“رو به قبله و پشت به قبله”…به قول اسدلله میرزا مگه این که موقع عملیات به عضو شریف قبله نما ببندیم! با با بی خیال..حالا میون میونجی کی حواسش هست که جهت قبله کدوم طرفه!
در مورد خوردن انار و انجیر نظری ندارم, پیاز ولی نه تو رو خدا…آخه قبل از جماع(!) کی پیاز می خوره!! خفه می شه آدم که!!
پشت پالان شتر!!!!
یاد فیلم پرنوی پاملا اندرسون افتادم, توی قایق و توی ماشین و وسط بر بیابون و…خداییش بی رو در واسی پشت پالان شتر به ذهنم نرسیده بود! ایده ی جالبی بود.
نهایتا…از “هویج” غافل نشید!!!

بگذارین زندگیمون رو بکنیم تو رو خدا. آدم رو به چه حرفای بی ناموسی وادار می کنند!

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار