امروز بامزه بود. يه كاري رو شروع كرده بودم و مي خواستم ادامه اش رو انجام بدم. خيلي هم عاشق كاره بودم. منتها روز تحويل يه پروژه ي ديگه بود. حساب كردم كه براي اون پروژه بيشتر از سه ساعت نبايد وقت بگذارم و بنابراين لااقل چهار ساعت براي كاري كه خيلي دوست داشتم وقت خواهم داشت. كلي هم خوشحال و خندان شدم.
شروع كردم به كار كه “هانگ” اومد توي آزمايشگاه:
-سلام كتي. مي شه بيام تو؟
-بله. حتما.
-چطوري…خوبي…چه مي كني؟ من به كمكت احتياج دارم. تست چلو خورش مي خوام انجام بدم. برنج و روغن كجاست؟ حالا ديگ و ديگبرت رو مي شه قرض بدي؟ خوب, اين اجاق چطوري روشن مي شه؟ شعله رو كم كنم يا زياد….
– (*%*^
-ب…له. راستي. كتي فردا و پس فردا چكاره اي؟
-كلاس فرانسه و شايد هم كلاس رقص.
-هه هه…چه بامزه. ايراني ها و كلا خاور ميانه اي ها خيلي باحالند. توي مهمونيهاي توي خونه اشون مي رقصند. اين كانادايي ها اينجوري نيستن. فرهنگ ها فرق داره. ….راستي فيلم “بدون دخترم هرگز” رو ديدي؟ چقدرش راسته؟
– (كتبالو سعي مي كند لبخند به لب خونسرد باشد) ولله ميشه گفت خيلي غلو شده است. من هيچ وقت چنين چيزهايي در ايران نديدم.
-آره من هم فكر مي كردم….اين در,‌اون در, صغري, كبري, همسايه ها, كشورمون, كشورتون, ؟؟, دختر كوچولوم,؟؟؟؟, ويتنام, ويت كنگ ها, كلاه نايكي, ژل موي سر, خانمم, شوهرت, خونه,؟؟؟….
(اينها رئوس مطالب رد و بدل شده بين من و هانگ بودند!!).
-^،%**^%^^^
-خوب. چقدر عالي..حالا يه جور چلو خورش ديگه. مي شه همين ديگ رو استفاده كنم؟ لوبيا؟ عدس؟ سبزي آش…
-هانگ جان مي دوني كه ساعت دوازده ظهر يه جلسه داريم. من مي خوام برم اون جلسه.
-باشه. من هم ديگه احتياجت ندارم. برو جلسه.

داشتم فكر مي كردم عيب نداره. صبحم رفت. لااقل بعد از ظهر راحتم. دو ساعت از پروژه ي امروز مونده,‌ و چهار ساعت وقت هنوز برام مي مونه اگه يه كم بيشتر واستم.
از جلسه برگشتم. دمغ هم شدم چون توي جلسه ي نهار و آموزش, پيتزا گذاشته بودن واسه ي نهار كه چون ده دقيقه دير رسيدم بهم نرسيد!!!! نهار خودم رو گرم كردم و گذاشتم بغلدستم به خوردن كه دو تا ايميل متعجب رسيد. (نمي دونم چرا علامت تعجب رو براي نمايش فوري بودن انتخاب كردن. من بودم صليب سرخ يا شكل آمبولانس يا شكل يه آدمك فرياد كش رو ترجيح مي دادم.) ايميل رو نگاه مي كردم كه فرستنده ي ايميل حضوري نازل شد: للويد محترم.

-سلام كتي. مي شه بيام تو؟
-بفرماييد. حتما.
-ايميل من رو ديدي؟
-بله. جواب رو كي مي خواي؟
-بايد پيوست هاي ايميل رو بخوني و نتايج رو با مال خودمون مقايسه كني. تا قبل از ساعت چهار بعد از ظهر هم جواب رو مي خوام.
-به روي چشمم.
-راستي….من اگه بخوام يه آزمايش “سوپ جو” اينجا بكنم چطوري مي تونم رشته فرنگي اضافه كنم.
-اينجوري.
-آهان. مرسي. (زل زده به كتبالو, سكوت حداقل نيم دقيقه. كتبالو مودب, لبخند به لب نگاه مي كند).
-پس گفتي اگه جواب ايميل رو تا چهار بفرستم خوبه.
-خيلي خوبه. راستي…صغري…كبري…پايين…بالا…غيبت…خنده…ادبيات…
-#%$،%
-من بر مي گردم. ممكنه براي سوپ جو به كمكت احتياج پيدا كنم.
-حتما. (دوباره للويد براي نيم دقيقه زل مي زند به كتبالو. كتبالو مودب, لبخند به لب نگاه مي كند). من براي مطالعه ي جواب ها دو ساعت وقت مي خوام و الان يك و نيمه. نيم ساعت هم ايميل درست كردن و گزارش دادن طول مي كشه. بايد الان شروع كنم كه تا چهار جواب رو بگيري.
-(لبخند للويد) هي…باشه. چه خوب. پس من دوباره بر مي گردم.
-اوكي.
……
بعدش تندي شروع كردم كارها رو انجام دادن, و به اين نتيجه رسيدم كه اگه بتونم دو سه تا كار رو همزمان انجام بدم باز مي شه يه ساعت آخر سر وقت بگذارم براي كاري كه دوست دارم و صبح به عشقش اومدم سر كار.
……
ساعت سه و سي و هشت دقيقه (دقيقا وقتي دگمه ي ارسال ايميل رو زدم ساعت رو نگاه كردم),‌ نيم ساعت كارهاي پروژه ي امروز طول مي كشه. و ساعت چهار و ربع تا پنج و نيم يا شش مي تونم كاري كه دوست دارم رو انجام بدم.
برم دستشويي.
توي دستشويي. موبايل كتبالو: آهنگ موزارت روي موبايله. خودتون با دهن بخونيد. نخواستين, باباكرم رو بخونين.

-سلام كتي. فرانك هستم.
-سلام فرانكي. چطوراتي؟
-خوب. مي خواستم ببينم اگه هستي يه سر بيام توي آزمايشگاه روي اون تستي كه گفتي جواب نمي گيره كار كنيم. گفته بودي با رنده كه كار مي كني كتلت خوب از آب در مياد. وقتي مي اندازي اش توي مخلوط كن كتلت وا مي ره. آره؟
-دقيقا. بدو بيا. هستم.
….
توي آزمايشگاه با فرانك.
-دهه. كتي. راست مي گفتي كه.
-:-(. مي خواي با رنده هم امتحان كنيم ببيني. احتمالا ايراد از مخلوط كنيه كه بهمون فروختين.
– نه. من به تو اعتماد دارم. نمي خواد. بعدا خودت امتحان كن. بعد از هر دو جور كتلت برام بگذار لاي نون و سبزي خوردن, و بفرست!!!! من بايد همين الان برم. منتها قبلش مي خوام عكس هاي بچه ام رو نشونت بدم.
-!!!!!!!! (خنگول تنبل) خير قربون. تشريف بيارين روز دوشنبه با هم روي كتلت ها كار مي كنيم.
-باشه. اين عكس بچه امه. دوشنبه دوباره ميام پيشت.
……

ساعت پنج و ربع شده. كارن پريد توي قفس من. (به هركدوم از اتاق هاي آزمايشگاه مي گيم يه قفس آر اف).
-سلام كتي. من خيلي عصباني هستم.
-آره. من هم مي خوام خودم و بكشم.
-دهه. من مي خواستم خودم و بكشم.
-خيلي خوب. پس هر وقت سرت خلوت شد قرار بگذار دو تايي با هم خودمون و بكشيم!!!
-باشه. ببين اين فردريك خيلي تنبله. مي گه كار تموم شده. يكي نيست بگه اگه كار تموم شده پس چرا من هنوز دارم روش كار مي كنم. نبايد يه پروژه رو كه تموم نكرده بگه تموم كردم……

(كتبالو دقيقا كلافه).
…..
ساعت مي شه پنج و نيم. كتبالو فرصت نكرده حتي دو دقيقه هم روي كاري كه دلش مي خواسته وقت بگذاره.

ولله راستش من خيلي خيلي دوست دارم به همه كمك كنم. هانگ و للويد و كارن رو هم خيلي دوست دارم, از همكارهاي خيلي خوب من هستند. ولي ديگه دارم كلافه مي شم از بس كه هر كسي كه مياد توي آزمايشگاه, علاوه بر كار مي شينه به درد دل. يه جورايي داره حوصله ام سر مي ره. حتي امتحان كردم كه گوشي بگذارم توي گوشم كه يعني دارم كار مي كنم. ولي…باز هم افاقه نكرد.

نتيجه اين كه فكر كنم دوباره بايد فردا و پس فردا رو بشينم به كار كردن!!!

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار