یخبندان اینجاست. خوابم می آید. نشانه های سرمازدگی را از سال ها پیش دانسته ام.
آخرین نشانه های سبز چندی ست رخت بربسته اند, و من حتی رویای زیبای سالها سال پیش شکوفه را از خاطر برده ام.

یخبندان فرارسیده. انگشتها, دستها, پاهایم کبودند, سیاه.

خواب شیرین دور من میگردد. سیلی نامهربانی, رختی, کنیاکی, …نبود؟

هی, هی, آدم ها, منم اینجا, نیم خفته.سرمازدگی نزدیک است. آی آدم ها…

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار