سهراب عزیز
ببخشید اگه باعث عصبانیتت شدم.
دیونه عزیز متشکرم که نقاط ضعف نوشته ام رو گفتی.
سهراب عزیز
خوشحال شدم که اینقدر برای این مسئله که برای من مهم بود اهمیت قائل شدی که به خاطرش بحث سخت و کاملی بکنی.
حالا من بعد از خوندن اون نوشته ها و نظرها بیشتر فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که برای بهتر روشن شدن موضوع و بحث بیشتر در باره این مسئله چیزهای دیگری هم اضافه کنم.

منظور من از پیش کشیدن بحث کبری خانمی که سبزی ها رو پاک می کنه قبل از هر چیز لزوم اشتغال زایی برای خانم ها بود. کبری خانمی که اگر امکان انجام این کار رو نداشته باشه ممکنه در حالت بسیار بد مجبور به کاری خلاف میل خودش بشه. مثل خیلی از زن هایی که به دلیل عدم تخصص در رشته ای مجبور به تن فروشی یا فروش فرزندانشون شدند.البته زنانی که با میل خود تن به این کار می دهند مشمول این بحث نمی شند.

در باره موندن در حد کبری خانم, باز هم قصد من توهین به زنی که به کد یمین و عرق جبین خانواده را می گرداند نبود. مهم این است که بسیاری از بانوان که تعدادشون کم هم نیست علیرغم امکان پیشرفتی که به تلاش احتیاج داره, در حد سبزی پاک کردن باقی می مونند که البته و صد البته جای سرزنش داره. اما بسیار هم هستند مردانی که این کبری خانم های دسته دوم را به همان کبری خانم دسته اول ترجیح می دهند.یعنی زنی که خود رو در حد قرمه سبزی نگاه دارد را بسیار ترجیح می دهند به زن با وجود و با شعوری که تلاش کندو از تمام توانایی های خود استفاده کند. مطمئن هستم همه ما بسیاری از این نمونه را در تمام دنیا و نه فقط در کشور های جهان سوم دیده ایم.

من کارهای خانه را اصلا و ابدا محکوم نمی کنم. رسیدگی به همسر و فرزند را هم اصلا و ابدا محکوم نمی کنم. اصولا لذت بردن از خانواده جزو لذایدی است که بدون آن زندگی بسیار بی مفهوم می شود. اما می گویم که بسیاری از زنان پشت سر رسیدگی به خانواده تنبلی خودرا پنهان می کنند و بسیاری از مردان و درصد زیادی از مردم جامعه زن را به این بهانه از فعالیت اجتماعی باز می دارند. من از خانه ای می آیم که مادرم از ساعت 8 صبح تا 1 بعداز ظهر و از ساعت 3 بعداز ظهر تا 8 شب کار می کرد اما من به یاد ندارم که خانه از غذای سالم و از بهداشت کامل دورمانده باشد. در ضمن یاد ندارم که من حتی یک بار در خانه ظرف شسته باشم یا غذا درست کرده باشم. به عبارتی مادر من به من و برادر و پدرم سرویس کامل می داد به طوری که در بسیاری خانه ها که مادر خانه دار داشتند چنین رفاهی را برای اعضای خانواده ندیدم. آنچه من برای خانم ها منع می کنم اتلاف وقت و پرداختن به کارهایی است که ارزش اتلاف وقت را ندارد.

در مورد بحث انگیزترین قسمت ماجرا یعنی مادر شوهر و خواهر شوهر قبل از هر چیز بگویم که خود من دیر یا زود با وجود یک برادر 23 ساله خواهر شوهر خواهم شد. مادرم هم که بسیار دوستش دارم مادر شوهر خواهد شد. بنابراین منظورمن از خواهر و مادر شوهر صرف این دو نفر نیست. منظورم کمی فراتر است.

سهراب عزیز, تا جایی که به یاد دارم این بار دوم است که درباره مادر شوهر می نویسم. بار اول عنوان بحث بود خورشید و مادر شوهر که یک تکه کوتاه طنز بود. به غیر از آن چیزی به یاد نمی آورم. ضمنا از دید طنز اگر به جریان نگاه کنیم بسیاری از اوقات هم مواردی مثل روابط با همسر, یا مادر زن را وسیله طنز قرار می دهیم.
از دید دیگر مسئله اساسی من پشت پا زدن به سنت های غلط جامعه و باورهای بسیاری از افراد است. نماد مادر شوهر و خواهر شوهر را استفاده کردم چرا که در جامعه مردسالار, خانواده مرد بسیاری از اوقات در پی حاکمیت خود برزندگی زنی است که وارد این خانواده شده.در این حالت جامعه و به طور پررنگ تر و مستقیم تر خانواده مرد می توانند در صورت ناآگاه بودن و مشکلات درون خود نقش بازدارنده ای در پیشرفت زن داشته باشند.
از سوی دیگر نه به شکل نمادین که در حقیقی ترین صورت خود بسیارند دختران و زنانی که با خانواده همسر خود درگیری های اساسی دارند. جهت گیری به سود یک طرف نمی کنم چرا که در موارد مختلف دلایل و مقصرین متفاوت هستند اما واقع بینانه اگر به موضوع نگاه کنیم این مسئله از بزرگترین موارد اختلاف بین خانواده ها, زن و شوهر ها و طلاق هاست. که البته باز هم تکرار می کنم این بحث جداست و در هر مورد بسته به طرفین و توقعاتشان از یکدیگر مقصر متفاوت است.
اما منظور اصلی من از پیش کشیدن بحث موارد بازدارنده موجود در راه پیشرفت زنان بود و باید پذیرفت که از جمله این موارد خانواده شوهر نیز هستند.

در قسمت بعد باز هم باید بگم که دیونه عزیز از نکته بینی تو متشکرم. من بحثهای دیگری هم درباره حقوق زن داشتم که که در آرشیو موجوده. من زن و مرد رو در مقابل هم و ضد هم نمی بینم. تفاوت ها رو هم کاملا می پذیرم. لزومی هم در زن شدن مرد یا مرد شدن زن ندارم. اونچه که من روش تاکید دارم اینه که اگر مردی در مقام شوهر یا پدر در مقابل زنی که خواستار پیشرفت است ایستاد و قد علم کرد, زن باید از حق خودش برای پیشرفت و تلاش دفاع کنه و تا زمانی که از مردی اطمینان حاصل نکرده با او تن به ازدواج و بچه دار شدن نده. این اصل و اساس حرف من است.

در باره موضوع مخاطب های این بحث و مخاطب های وبلاگ ها هم یه نکته ای رو می خوام بگم. در این مورد که مخاطبین وبلاگ ها یه عده خاص هستند کاملا حق باشماست. اما آیا وقتی ما برای برقراری صلح در عراق می نوشتیم چند درصد توده ای که ما برایشان و به خاطرشان می نوشتیم مخاطب وبلاگ های مابودند. پس ما برای چه می نوشتیم؟ مشکلی بود که منعکس اش می کردیم. ما صدای مردمی می شدیم که صدانداشتند. ما مشکل را در سطحی بازگو می کنیم و بعد درست مثل ضربه ای که به دومینوی اول زده می شود انتقالش می دهیم. وقتی حقوق کودک نوشته می شود هیچ کودکی آن را نمی خواند اما لزوم وجود آن را همه می دانند. مشکلات منعکس می شود. درباره اش بحث می شود. نظرات درباره علل مشکل و راه حل هایش بیان می شود و بالاخره حرکت صورت می گیرد.

سهراب عزیز
من در زندگی زجری نکشیده ام. اتفاقا در شرایط خیلی راحت و مرفهی هم بزرگ شده ام. در حال حاضر هم شوهری دارم که بسیار خوب و با گذشت و دلسوز است. اما دو موضوع مهم است: اول این که اگر مشکلی را مطرح می کنیم چند درصد ما این مشکل رو خودمون تجربه کرده ایم؟ اگر درباره کمک به کودکی که در فقر به سر می برد حرف می زنیم چند در صد ما بودن در فقر را تجربه کرده ایم. اگر از زنی که در خطر سنگسار است صحبت می کنیم چند درصد ما سنگسار را تجربه کرده ایم. این قدرت تصور و همدردی ماست که ما را بر آن می دارد تا از این مشکلات صحبت کنیم. دوم این که هر زنی در دنیا طعم زن بودن و مرد نبودن رو در سطحی تجربه کرده. یا پررنگ تر و یا کمرنگ تر. به هر صورت آزادی عملی که آقایون در تصمیم گیری و کارهاشون دارند خانم ها ندارند و این در صدی نود و نه موارد به چشم می خورد. سوم این که اگر من خودم مشکلی نداشتم اما بسیاری از اطرافیان و نزدیکان خودم رو دیدم که چه مشکلاتی داشتند. ببین من نمی گم مردها مشکلی ندارند. نمی گم خانم ها هیچ وقت برای آقایون مشکل ایجاد نمی کنند. اما می گم به طور عمومی به دلیل مرد سالار بودن قوانین و جامعه و تفکر, این خانم ها هستند که در اغلب موارد بازنده زندگی خود هستند.

در ضمن درباره صحبت کردن هر روزه با مادرم هم حرف تو درسته و به هر صورت از حد معمول بیشتر است. در حال کم کردنش هستم اگر چه که می دونم برای مادرم بسیار سخت خواهد بود. اما بسیاری از اوقات هم این من هستم که به گل آقا یادآور می شوم که با خانواده اش تماس بگیرد یا روز تولد نزدیکانش را به یادش می آورم. اما در مجموع به نظر من یک بحث کلی را نمی توان مبنای استدلال یک بحث درباره یک مورد خاص کرد و بالعکس.

خلاصه که مفهوم کلی بحث من اگر بخواهیم رنگ طنز رو از اون بگیریم این هست که زنان در جوامع مختلف دنیا قدرت مالی و اجرایی و قانونگذاری به مراتب کمتر از مردان دارند. توانایی علمی و عملی آنها هم در مقایسه با مردان به طور کلی کمتر است. اگر بخواهیم این عدم تعادل را به تعادل برسانیم باید از خود زنان شروع کنیم. چرا که به صورت عادی هیچ انسانی قدرت خود رو به دیگری تفویض نخواهد کرد.در ضمن هیچ وقت نشده که جمعی قانونگذاری کنند و قوانین رو به نفع خود تصویب نکنند. به همین دلیل هم هست که هر جا بحث قانونگذاری هست یا قراردادی باید نوشته بشه حتما نماینده هایی از تمامی ذی نفع ها حضور پیدا می کنند. بنابراین اگر خانم ها بخواهند آزادی هایی همانند مردان پیدا کنند و به همان اندازه اختیار عمل داشته باشند باید قدرت قانونگذاری و قدرت مالی داشته باشند. مگر این که خودشان لزوم تغییر شرایط موجود رو باور نداشته باشند.
حال اگر این موضوع را به عنوان مشکل فرض کنیم و راه رفع این مشکل رو هم طبق اونچه که گفتم فرض کنیم باید ببینیم موانع موجود چی هستند.
من مانع اول رو باورهای غلط جامعه و سنت های مردسالار می بینم و مانع بعدی رو تنبلی و عدم قطعیت خانم ها.

خلاصه که سهراب عصبانی عزیزم و دیونه نکته بین عزیز, این کل حرف من بود.
از هردوتون متشکر هستم که من رو به روش خودتون تشویق کردین که بیشتر درباره مسئله ای که برام در تمام زندگی مهم بود بیشتر فکر کنم و توضیح بدم.

خیل خیلی دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار