چشم های دخترک هنوز منتظر بودند, که قصه گو لب از گفتن فرو بست.
دخترک می خواست بقیه ی قصه رو بشنوه. مهم نبود که قصه گو ادامه بده یا نده. قصه مهم بود. دخترک می خواست قصه ادامه پیدا کنه. مهم نبود چطوری, مهم نبود آخر قصه چی بشه.دخترک فقط می خواست قصه ادامه پیدا کنه.

سکوت قصه گو, سکوت مطلق..و بعد از لحظه ای صدای دخترک بلند شد. زمزمه وار, اما مطمئن و محکم. زمزمه, و بعد بلندتر و بلندتر. برای قصه گو کمی غریب بود. باور نکرد که دخترک داره این کار رو می کنه. باور هم نکرد که قصه می تونه بی قصه گو وجود داشته باشه, و باور هم نکرد که قصه گوهای دیگه ای هم می تونند دنباله ی قصه ی یه قصه گوی دیگه رو ادامه بدن.

دخترک از قصه گفتن لذت عجیبی می برد. لحن و صدای قصه گو رو تقلید می کرد و قصه رو ادامه می داد. قصه گو آروم شد, تعجب و ناباوری یادش رفت و گوش داد به بقیه ی قصه. بعد دخترک یه جا مکث کوچکی کرد, قصه گو دنباله ی قصه رو گرفت, دخترک لبخند به لب خاموش قصه گو رو دنبال کرد. حالا نوبتی شده بود. قصه گو سر رشته رو آروم می داد دست دخترک, دخترک بقیه اش رو می بافت و دوباره آروم می سپردش به دست قصه گو.

قصه گو یه جاهایی از قصه رو توی ذهنش قایم و گم و گور می کرد. دخترک راه و رسم قصه رو از وقتی به قصه دل داده بود توی وجودش حس کرده بود. توی چشم های قصه گو, توی لحن قصه گو, توی نفس کشیدن های قصه گو, کش و قوس قصه رو می گرفت و نگفته های قصه رو می فهمید.

قصه قشنگ می شد, یه قصه ی هماهنگ. پر از درد و شادی, پر از شکست و پیروزی, پر از فراز و نشیب, پر از عشق و نفرت, پر از منطق و احساس, پر از اشک و خنده, پر از رویا و واقعیت,… و ادامه پیدا می کرد.

این شاید آخر قصه باشه, شاید وسطش, شاید هم تازه اول قصه باشه. کی می دونه.
کدوم قصه گویی حتی اگه با یه دخترک قصه تعریف کنه می تونه تصمیم بگیره قصه کجا تموم می شه.
کدوم قصه گویی حتی اگه با یه دخترک قصه تعریف کنه وقتی قصه رو تموم کرد می تونه به یقین بگه قصه دوباره ادامه پیدا نمی کنه.
کدوم قصه گویی حتی اگه با یه دخترک قصه تعریف کنه می تونه بعد از تموم شدن یه قصه, قصه ی دیگه رو شروع نکنه.

دخترک قصه می گه, قصه گو می شنوه, قصه گو قصه می گه, دخترک می شنوه. دو تایی همصدا قصه می گند و هر دو می شنوند.

دخترک هنوز آخر قصه رو نمی دونه,ولی می دونه که قصه گو هم آخر قصه رو نمی دونه.

و دخترک از اول قصه همیشه فکر کرده, شاید قصه هایی باشن که هیچ وقت به انتها نمی رسند, اگه دخترکی باشه که…و اگه قصه گویی باشه که…و…اگه قصه ای باشه که…

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار