خیلی وقتها, یعنی اصلا بیشتر وقت ها چیزهایی رو باور می کنیم که دوست داریم باور کنیم. گفته هایی رو می پذیریم که بهمون آرامش می دن و دوست داریم بپذیریم.

حداقل سه بار مسائل اساسی رو در زندگیم پذیرفته ام و زندگیم رو بر پایه شون بنا کردم, نه به خاطر این که منطق به اونها حکم می کرد. اتفاقا منطق ام در هر سه مورد کاملا اساسی علیه چیزی بود که می پذیرفتمش. اما اونها رو پذیرفتم چون چیزهایی بود که بهم آرامش می داد و چون حرف هایی بودند که دوست داشتم بپذیرم. اسمش خریته یا هر چیز دیگه به نظرم هیچ کس به طور صد در صد از این قاعده مستثنی نیست.

حالا اگه کسی این قاعده رو بدونه, و باهوش هم باشه می تونه بنا به خوب یا بد بودن جنس اش به نفع یا ضرر دیگران از این قاعده استفاده کنه.