با مدارك رسيديم به اتاوا. خيابان metcalfe. تنها مشكل اين بود كه از مدارك كپي نداشتيم و هنوز هم از بانك money order نگرفته بوديم.

رفتم مغازه هاي نزديك سفارت كپي بگيرم. عكاسي بسته بود. مجبور شدم برم سوپر ماركت اونطرف چهارراه. ايراني بودند!!!! كپي گرفتم و گل آقا هم كارهاي بانكي رو كرد و ساعت ۱۰ رفت توي سفارت. من هم كه روسري نداشتم موندم بيرون توي ماشين.
خدا عمرشون بده. يك ساعته گذرنامه رو تمديد كردند و مهر زدند. گل آقا اومد بيرون و راهمون رو گرفتيم به طرف مرز, اينبار از طرف اتاوا.

ساعت ۱ بعد از ظهر رسيديم به مرز. گذرنامه ها رو داديم و رفتيم تو.

دو تا افسر (يه خانم و يه آقا): شما ديروز آمريكا بوديد؟
گل آقا و كتبالو: بله.
-: پس چرا ديروز از اون يكي مرز و امروز از اين يكي؟
-: ولله چه عرض كنيم. گذرنامه ها رو با دقت ملاحظه بفرماييد خودتون متوجه مي شين.
-: !؟؟
-: عرض شود كه ديروز رفتيم وارد آمريكا بشيم. فرمودند گذرنامه تون به جاي شش ماه, چهار ماه اعتبار داره. عرض كرديم چاره چيه. فرمودند برين تمديد اعتبار كنيد. عرض كرديم بعد از تمديد اعتبار با توجه به اين كه ويزا جهت يك بار ورود بوده اجازه مي فرماييد دوباره وارد كشورتون بشيم. فرمودند توي كامپيوتر شرايطتون رو مي نويسيم و توي گذرنامه هم قيد مي كنيم. اينطور شد كه با اجازه ي شما يه تك پا از نياگارا رفتيم اتاوا و گذرنامه رو تمديد كرديم و اين مرتبه از اين يكي مرز كه سر راه اتاوا ست خدمت رسيديم.
-: شما همين امروز گذرنامه رو تمديد كرديد؟
-: جسارتا بله. يه نگاهي به تاريخ بندازيد لطفا. حدود دو ساعت پيش مهر خورده؟
-: و به اين سرعت كارتون انجام شد؟
-: بله.
-: WOW!!!! (با شدت هر چه بيشتر بخونيدش. افسره تقريبا چهار چنگولي مونده بود!!!)
-: واسه چي مي خواين برين آمريكا.
-: عروسيه.
-: عروسي كي؟
-: ولله مامان فري (كه مشخصاتش رو ديروز كامل توي كامپيوتر وارد كردند) يه دوستي دوره ي دبيرستانش داشته كه دخترش داره ازدواج مي كنه. ما هم دعوت داريم. تاريخ ۲۶ نوامبر.
-: جد و آبادتون؟
-: مامان فري و بابا جان و داداشي و مامان بزرگم و بابا بزرگم و خاله بزرگه و عمه ها و همسايه ي دست راستي و پشت سري و ….
-: جد و آباد كساني كه مي رين ملاقاتشون؟
-: خاله شقايق و سروناز خانم و آقا قوام و برديا.
-: وضعيتتون در كانادا. مدرك اقامتتون. اسلحه؟ شغلتون؟ در آمدتون؟ مدرسه مي رين؟ كيف پولتون و ببينيم.قدتون. وزنتون. كار تون در ايران؟ دولتي؟ ملتي؟ از ايران در رفتين؟ دولت رو دوست دارين؟ دولت دوستتون داره؟ آدرس ايرانتون؟. كف دستتون.نوك انگشتاتون. تخم چشماتون. گوگوري مگوري ( آخه از همه ي حرف ها گذشته بگو بخند و مودب و سرحال هم بودن).. حالا آدرس هتلتون. آدرس خاله تون. آدرس دختر خاله تون. آدرس شوهر خاله تون. فك و فاميلتون كجاي دنيان؟ شغل فك و فاميلتون؟ ناز بشين..چه زبون قشنگي دارين..(جزو خوش و بش ها بود). واي بگردم. چه ژاكتتون قشنگه…دارو با خودتون دارين؟آب شنگولي؟ گوشت يا هر جور خوراكي؟ كادو؟ پول نقد چقدر همراتونه؟ مي دونين اگه جوابتون يه چيزي باشه و ما چيز ديگه ي از بازرسي پيدا كنيم براتون مشكل درست مي شه؟ اين تزئينات كريسمس مون رو دوست دارين؟ به نظرمون درخته يه كمي تزئيناتش بايد رنگي تر باشه. شما چي فكر مي كنين؟ (كلي افسر آمريكايي داشتند به يه درخت كريسمس و تزئيناتش ور مي رفتند و گاه گداري هم از ما نظر و تاييد مي خواستند!! كلا مرز خيلي خلوتي بود.). حالا سوئيچ ماشينتون رو بدين. خودتون هم همين جا بشينين و خوش بگذرونين تا ما ماشينتون رو بگرديم.
-: اطاعت امر.
(دو دقيقه بعد افسرآقاهه بر مي گرده): اين ماشينتون چطوري استارت مي خوره؟
گل آقا (بلند مي شه و ميره طرف افسره): قلق داره قربان. مي خواين بيام براتون روشنش كنم.
-: نه. شما اينجا تشريف داشته باشين. فقط بگين كه چطور روشن مي شه.
-: دستتون رو بگذارين روي گوشه ي سمت چپ بالاي دگمه ي ضبط صوت. نوك دماغتون رو به موازات برف پاك كن ها نگه دارين. يه صلوات بفرستين و در حالي كه آينه ي سمت كمك راننده رو با شست پاي چپتون يه ور مي كنين, با زبونتون فرمون رو نم بزنين و سوئيچ رو بچرخونين.
-: اوكي. اوكي. عالي.

…..
(بعد از نيم ساعت)
يه افسر ديگه (از در پشتي وارد مي شود): هه. چه بامزه اين. من دوست ايراني زياد داشتم. چند تا كلمه ايراني هم بلدم. شما به زبونتون مي گين “فارسي”. نه؟
كت بالو و گل آقا: (عين بز با لبخند سر تكون ميدن). چه خوب فارسي صحبت مي كنيد.
-: ولي شما مسلما بهتر انگليسي صحبت مي كنيد.
-: واي…نه بابا. بهتري از خودتونه.
-: يه سري ايراني هم در اتاوا هست كه از خيلي سال پيش اومدن و مال يه گروهي هستند كه خودشون رو گاهي آتش مي زنند.
-: (گل آقا دوزاريش افتاد) آهان. مجاهدين رو مي گين.
-: آره. فكر كنم. نمي شناسينشون.
-: نه. ولي در موردشون زياد مي دونيم. گروه هاي افراطي هستند.
-: بله..افراط خيلي بده. راستي توي ماشينتون يه سري يادداشت هاي فرانسه پيدا كرديم. چي هستند؟
كت بالو: ولله مشق شب هاي بنده اند اگه اشكال نداره. اگه هم دوست داشتين كه ورشون دارين. قابلي نداره. (حالا گيرم ما سر بريده توي ماشين داشتيم. عجب بي همه كسايي هستندها. خوبه پرنوگرافي اونجا نداشتم!!!)
-: جالبه. ايراني ها خيلي هاشون فرانسه مي خونن.
-: بله. علاقه است ديگه.
-:آره…جد و آباد من اينجوري بودند. اونجا رفتند. اينجا اومدند. شما چي؟ جد و آبادتون چطورين؟ ايران هستند؟ چرا نميان اينجا؟ بياين اينجا. خيلي خوبه. مي ريم شام thanksgiving. چرت…پرت…خوب ديگه. بااجازه مرخص مي شم. انشالله سفرخوبي داشته باشين.

(بعد از يه نيم ساعت ديگه).
دو تا افسرها كه حدود يك ساعتي توي ماشين ما رو گشتند, برگشتند.

افسر آقا: شما قراره كسي رو توي نيويورك ملاقات كنين؟
كت بالو و گل آقا: !!^%،؟؟ نه. ما كسي رو توي نيويورك نداريم. چطور مگه؟
-: آخه توي ماشينتون يه نوت پيدا كرديم كه دو تا آدرس نيويورك روش نوشتين.
كت بالو: آهان…افسر جون ببين, NY ديدي به نظرم. اين نورت يوركه (محله اي در تورنتو). ما خيلي از دوستامون اونجان. آدرس اونهاست.
-: آهان. متاسفم. خوب ديگه. مداركتون رو بگيرين. مي تونين برين آمريكا.
-: خدا عمر باعزت و بركتتون بده قربون.

توضيح اين كه هنوز كه هنوزه ما اون برگه ي يادداشت رو نتونستيم پيدا كنيم. تمام ماشين رو گشته بودن اما اصلا به هم نريخته بودند. توي تمام كيف كامپيوتر ها, زير تمام زيرپايي هاي ماشين, يكي يكي كاغذها و لاي تمام كتابها رو نگاه كرده بودند. اين رو از تغييرات كوچكي كه به وجود اومده بود مي شد فهميد. اما با اين كه تمام چمدون ها رو گشته بودن ولي همه چيز مرتب بود و تا حد ممكن سرجاي خودش.
دو بار هم افسر خانم كارت مهاجرت من رو تقريبا گم كرد, تا بالاخره به سلامتي و خوشي پيداش كرديم و تحويلش گرفتيم.

خلاصه حدود ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر وارد خاك آمريكاي جنايتكار شديم.

(ادامه دارد)

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار