بله…با عرض معذرت جریان اون همشهری عزیزی شد که بهش گفتن اذان بگو. گفت از اول اولش شروع کنم؟ گفتند آره. اون هم گفت: تک.تک.تک.تک. اذان ظهر به افق تهران!!!!

حالا من هم یادم افتاد که تک تک تک اولش رو نگفتم.

مامان من یه دوستی در دبیرستان داشت (به روش شادروان ذبیح الله منصوری: با این دوست به این صورت دوست شد که دبیرستان مادرم عوض شده بود. روز اول در دبیرستان جدید از دختر خانمی به دلیل موها و چهره ی معصومی که داشت خوشش آمد. در زنگ تفریح به آن دختر خانم گفت من خیلی دوست دارم با شما دوست شوم. لطفا دوست من می شوید. دختر خانم هم جواب مثبت داد و مادرم و خاله شقایق با هم دوست شدند.), که سپس به آمریکا رفته بود. دختر خانم این خاله بزرگ شده و تصمیم به ازدواج با یک آقا پسر گل و خوب گرفت. به این مناسبت فرخنده ما را نیز به مهمانی فراخواندند.

خلاصه, از سفارت آمریکا تلفنی وقت گرفتیم. فرم ها را هم برایمان پست کردند. (به روش سایت های تهرانتویی و تهرانتو: البته این فرم ها به صورت آنلاین هم موجود می باشند, که به این دلیل که کتبالو خانم بین داکیومنت های آنلاین گاوگیجه می گیرد و نمی فهمد پکیج بالاخره کامل شده یانه, ترجیح داد تلفن زده و پکیج کامل را بسته بندی شده دریافت نماید). وقت را برای یک ماه آینده گذاشتند. (باز هم به روش تهرانتویی و تهرانتو: بدانید و آگاه باشید که اگر متقاضی ویزای آمریکا هستید حداقل از سه ماه جلوتر اقدام نمایید وگرنه ممکن است برای تاریخ موعود ویزا حاضر نشود).
در سفارت آمریکا مشکلی پیش نیامد. گفتند باید پیش زمینه اتان (منظور همان background است), مطالعه شود.
چهار هفته ی بعد تماس تلفنی گرفتیم و معلوم شد که خدا را شکر ویزا حاضر شده است. و باید جهت اخذ گذرنامه های مهر خورده در سفارت حاضر شویم.
—————-
(به روش شادروان ذبیح الله منصوری)پاورقی: در بامزگی و منحصر به فرد بودن گل آقا داستان زیر را می آورم:
در سفارت دو آقای بسیار بسیار خوش تیپ و خوش قیافه و خوش قد و بالا هم آمده بودند که ویزا بگیرند. برای صدا زدن هر کسی (درست مثل وقتی که می روید آزمایش خون بدهید می نشانندتان در یک سالن روی ردیف صندلی های پشت سر هم تا نوبتتان برسد و صدایتان بزنند), ملیت اش را از روی گذرنامه می خواندند. از پشت بلندگو صدا زدند: صربستان. این دو آقای فوق الذکر بلند شدند که بروند دم باجه. به گل آقا گفتم: “اینها صرب هستند؟” گفت:” بله. گویا”. گفتم:” همین ها هستند که به زن ها تجاوز می کنند؟” گل آقا نگاه کرد و خنده ای کرد و گفت:” بله. می خوای بری جلوشون بگی : دوبوری, دوبوری, دوبوری, دوبوری”!!!!!؟؟؟
حال که با روحیات گل آقا بیشتر آشنا شدید به سراغ دنباله ی داستان می رویم.باز هم خاطر نشان می کنیم این اتفاق در زمانی می افتد که قرن بیست و یکم است و در شرایط سفارت, تا توجهتان به اهمیت ماجرا جلب شود.
—————————————-
به روش کتبالو:
خلاصه جونم واستون بگه که عروسی قرار بود جمعه شب باشه. چهارشنبه صبح راه افتادیم که شام thanksgiving رو با خاله شقایق اینها باشیم. چهارشنبه ساعت 8:30 صبح رسیدیم به مرز نیاگارا. هنوز خلوت بود. افسر گذرنامه ی گل آقا رو دید و سوال و جواب کرد. کلی هم خوش و بش کرد و حسابی تحویلمون گرفت. خیلی خوش اخلاق و اهل بگو و بخند و جنتلمن بود. مهر ورود به آمریکا رو زد توی گذرنامه ی گل آقا, گفت که کار گل آقا تمام شده و باید همین مراحل رو با من تکرار کنه. همین که گذرنامه ی من رو باز کرد, دوباره انگار که یه چیزی یادش افتاده باشه برگشت به گذرنامه ی گل آقا.نگاه کردو گفت این گذرنامه تا چهار ماه دیگه معتبره در صورتی که باید تا شش ماه آینده معتبر باشه!!!!! حالا ویزای ما فقط برای یک بار ورود و دوماهه بود.

هیچی دیگه مهر ورود رو که زده بودند باطل کردند. پرسیدیم اگه بریم و گذرنامه رو تمدید کنیم می شه که با توجه به این که ویزا برای یک بار ورود به آمریکا اعتبار داره دوباره برگردیم؟ گفتند بله. مشکلی نیست.
ما هم ساعت نه و نیم صبح از نیاگارا برگشتیم به طرف تورنتو که شناسنامه ها رو برداریم و بعد بریم اتاوا برای تمدید گذرنامه….

(ادامه دارد).

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار