برگشت… همه بدونین دخترک شیطان برگشت. تشکر از آناهیتا که خبرش رو برام نوشت.
دوباره هم سال نوی همه تون مبارک باشه.
بعد هم این که من خیلی دیر به دیر دارم می نویسم. فکر کنم بیشترش به خاطر اینه که تصمیم گرفته ام منظم تر بشم. به عبارتی اگر شما هم به اندازه دوستام و به اندازه گل آقا من رو می شناختین می دونستین که من با “یادداشت” و با “برنامه” زندگی می کنم. در ضمن هر لحظه در حال برنامه ریزی هستم. این برنامه جدیدمه:
هر روز ساعت 6 صبح از خاب بیدار شم. (فعلا هنوز ساعت 7 از خاب بیدار میشم. روی این قسمت دارم کار می کنم که بهترش کنم).
تا ساعت 7:45 مطالعه می کنم و صبحانه درست می کنم و اخبار گوش می دم و صبحانه می خورم و آماده می شم که برم سر کار.
از ساعت 8 صبح تا 5 (گاهی تا 5:45 کش میاد) سر کار هستم.سر ساعت نهار شرکت باز هم همراه با نهار خوردن کار یا مطالعه می کنم یا ایمیل می خونم. می شه 20 دقیقه تا نیم ساعت.
بعد حدود ساعت 5:30 یا 6 یا 6:30 میرسم خونه. بسته به این که گل آقا بیاد دنبالم یا با اتوبوس برگردم.
بعد دوش می گیرم. استراحت می کنم. اگر بیرون کاری داشته باشیم انجام میدم. شام درست می کنم. خونه رو جمع می کنم. تلویزیون نگاه می کنم. حدود نیم ساعتی هم مطالعه می کنم. مامانم هرشب ساعت 10 تلفن می زنه تا 10:30 با خانواده ام حرف می زنم و بعد هم می خابم.
حالا این وسط مسط ها اگر بشه یه سر به وبلاگ ها می زنم یا آخر هفته وبلاگم رو می نویسم.
البته خوردن هر روزه آب, آبمیوه یا میوه, و لبنیات هم جزو برنامه است. چیزی که توی این برنامه واقعا کمه ورزش است که اگر صبحها بتونم ساعت 5:30 از خاب بیدار بشم خیال دارم یه بیست دقیقه ای هر روز صبح ورزش کنم.
البته بهتون بگم که این طبق برنامه بودن من گل آقای بیچاره رو حسابی شاکی کرده. من طبق برنامه کاری رو می کنم یا طبق برنامه کاری رو نمی کنم. حالت سومی نداره.
بزرگترین مشکل هم اینه که گل آقا دوست داره شب دیر بخابه و صبح هم دیر از خاب بیدار بشه. در این قسمت برنامه باید هر کدوم مجردی عمل کنیم.
دوستتون دارم,خوش بگذره, به امید دیدار