لباسی خواهم پوشید
به رنگ تمام آب نبات چوبی های دنیا

مو هایم را با دو روبان قرمز
دمب موشی خواهم کرد

با بزرگترین پاک کن صورتی عطری
که عکس کوچولوهای جهانگرد را
روی برچسبش دارد
و بوی فانی فیس می دهد
تمام ناپاکی هایی را که
بر ذهن ام نقش بسته اند
پاک خواهم کرد

باز مدادهای کندم را
با بهترین تراش های آهنی
تیز خواهم کرد
روی قالی های مادر بزرگم
که پر از باغ های گل است
به رو دراز خواهم کشید
و باز دنیا را از نگاه چشم های کودکانه ی براقم
نقش خواهم زد

شش رنگ ساده ی مداد رنگی
و یک برگ سپید
برای تمام نقش های من
کفایت می کنند

کلبه ای خواهم ساخت, سفید
با یک باغ گل: سرخ و صورتی, چمن:سبز, شاپرک: سرخ و زرد و سبز
دو لکه ابر:سفید, خورشید:زرد,
و یک زمینه ی آبی آسمان
و رودی که بر پهنای کاغذ جاری است:آبی

و کودکی سفیدکه
تمام سال های بر او گذشته را
از روی طناب های بازی
به عقب می پرد

و پرنده ای با سیاه ترین مدادم, مشکی
که بال می زند و
ازلبه ی آسمان سفید بی آلایش کاغذ
بیرون می پرد

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امیددیدار