هفته ي پيش سه روز اول هفته رو يه دوره ي آموزشي داشتيم. يه استاد از يه شركتي از مونترال اومده بود كه درسمون بده.

كلاس كه شروع شد طبق معمول هميشه اول همه خودمون رو معرفي كرديم و يه خلاصه اي از كارمون گفتيم. بعد هم مثل هميشه من در تمام مدت كلاس حرف زدم و از استاد سوال كردم و اينها.
با همكار هام توي كلاس بوديم و اونها به استادمون گفتند كه تو كه مال مونترال هستي و فرانسه بلدي مي توني با كتي فرانسه حرف بزني. استاد محترم هم ازم پرسيد كه چقدر بلدي و اين حرف ها (در ضمن تصحيح مرتبه ي قبل: ترمي كه من رو نشوندند advance2 نيست و intermediate2 است. حالا چطور خانمه به من اونجوري گفت نمي دونم. ۵ تا intermediate ديگه و ۷ تا advance دارم تا به ته كلاس ها برسم.) خلاصه من هم براش توضيح دادم تا موقع نهار.

وقت نهار آقاي استاد بهم گفت كه اگه دوست داشته باشم مي تونيم شام رو با هم بخوريم, هر رستوراني كه من خوشم بياد, و با هم فرانسه حرف بزنيم. اون روز خيلي مريض بودم. معذرت خواهي كردم و گفتم امشب خيلي مريض هستم و توضيح دادم به خاطر كلاس هاي طاق و جفتي كه غروب ها دارم نخواهم تونست كه استراحت كنم. ازم پرسيد چه كلاس هايي مي رم. بهش گفتم كلاس فرانسه دو تا سه روز در هفته و رقص هم يك روز در هفته.

بعد از كلاس ازم پرسيد چه رقصي مي كنم. من هم براش توضيح دادم. گفت كه اون هم همون رقص ها رو كلاس مي ره. ازم پرسيد با كي كلاس مي رم گفتم با شوهرم. بهم گفت كه اگه دوست داشته باشم و وقت داشته باشم مي تونيم يكي از اين سه شبي كه اينجاست بريم و با هم برقصيم!!!! دوباره معذرت خواهي كردم و براش توضيح دادم كه به خدا مريضم.

روز بعدش سر كلاس كتاب فرانسه ام همراهم بود و داشتم تمرين هام رو توي ساعت هاي بين كلاس ها انجام مي دادم. بعد از كلاس ساعت ۵ اومد بالاي سرم و ازم پرسيد تمرين هام چيه. براش توضيح دادم كه حسابي درگير يه نامه هستم كه بايد به “آقاي شهردار” بنويسم و از يه چيزهايي شكايت كنم. اون هم نه گذاشت و نه برداشت, بهم گفت كه اگه بعد از رفتن اش از شركتمون مشكلي داشته باشم مي تونم برم هتلش -شماره ي اتاق و آدرس هتلش رو برام نوشت- و اونجا ازش اشكال هام رو بپرسم!!!!!

هيچي ديگه. مريض بودم ناجور. خيلي كارم زياد بود. بي حوصله بودم. آموزش هم داشتم. حسابي بد خلق بودم. ايشون هم كه بعد از رد پيشنهاد شام و رقصشون با كمال پررويي به من آدرس و شماره اتاق هتل رو مي دادند….!!!! چي مي گفتم. ازش تشكر كردم و توضيح دادم كه براي برطرف كردن اشكالات من معلم فرانسه ام كفايت مي كنه.

فرداش روز آخر دوره ي آموزشي بود. بر خلاف دو روز اول كه تمام مدت مثال هاش رو با من مي زد (مثلا من مي شدم راوتر, يا داراي آي پي آدرس مشخص, يا آنتن يا…) اين بار در تمام مدت دو ساعت اول كلاس اسم من رو هم نياورد. بعد اومده بالاي سر من دوباره و مي گه كه “كتي تو امروز همه اش من رو ignore مي كني.”. رفتار من با تو خوب نبوده؟ و بعد هم به زبان فرانسه بهم مي گه كه اميدوارم كه ديشب نيومده باشي هتلم. چون من هتل نموندم و رفتم بيرون!!!!!!

هيچي ديگه. الان كه به كل جريان فكر مي كنم كلي خنده ام مي گيره. به شخصه اگه برم يه شركتي واسه ي درس دادن, همون دو ساعت اول كارمند اون شركت رو به شام دو نفره دعوت نمي كنم. اگه دعوت شامم رو رد كنه به رقص دعوتش نمي كنم, اگه دعوت به رقصم رو رد كنه و توضيح بده كه متاهله ديگه به اتاق هتلم دعوتش نمي كنم. اگه دعوتش كنم وقتي كه نيومد فردا صبحش چنين چيز مسخره اي نمي گم. حالا…موضوع اينه. اگه چنين سناريويي پيش بياد هفته ي بعدش واسه اش ايميل نمي فرستم كه “My best student ever is really missed “.

بله..صبح اومدم سر كار. كلي هم كار دارم. جريانات هفته ي پيش رو هم كامل فراموش كرده بودم. بفرماييد. همين كه ميل باكس ام رو باز كردم ايميل اريك مي درخشيد!!!!!

ياد ايران مي افتم و اين كه هميشه مشكل داشتيم در نوع رفتارمون با آقايون كه چه كنيم كه نه سو تعبير بشه و نه متهم به افاده اي بودن بشيم. فعلا كه بعد از اين كه چند باري هم اين اتفاق اينجا با آقايون فرنگي تكرار شده مثل اين كه اينجا هم همين آشه و همين كاسه.

خلاصه ي موضوع كه به نظرم يه فشار روي اون دگمه ي ضربدر اون بالاي ايميل كفايت مي كنه. بي خيال كل جريان.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار