1) خوب… به سلامتی و میمنت مارتین خره داره می ره که با ایوانای ناز و کوچولو عروسی کنه. توی این دوسال و خرده ای که من با مارتین همکار بودم تمام مدت می گفت که آخرش با ایوانا ازدواج می کنه ولی یک عالمه هم غرو لند می کرد. تقریبا توی سه ماه اول من تمام تاریخچه ی ایوانا و خانواده ی ایوانا و این که چرا مارتین نمی خواد با ایوانا ازدواج کنه و تاریخچه ی خانواده ی مارتین رو فهمیدم. کی میگه فقط خانم ها خاله زنک هستند؟ اینجور که پیداست آقایون لهستانی هم دسته کمی ندارند. خلاصه که تمام ایراد های ژنتیکی که نسل های آتی این زوج ممکنه احتمالا پیدا کنند رو می تونم از پزشک خانوادگی شون بهتر ردیف کنم اینجا. شاید همین بود که ایوانا خانم اوایل کار اینقدر به من حسادت می کرد. کلی چیز میز ازشون می دونستم, از خودش بهتر.
ایوانا خانم خیلی نازو ظریفه. به نظر من که از سر مارتین حسابی زیاده. دخترک ورزشکاره و خیلی خیلی معقول تر از مارتین است. گیرم که یک سالی از مارتین بزرگتره و…بقیه اش هم جزو اسرار خانوادگی همکارمه.
همکارم رو گرچه که ایرادهایی داره ولی خیلی دوستش دارم.انشالله که خوشبخت باشه.
———————————–

2) بعله..کار به اینجا رسید که کت بالو خانم به یکی از همکارهاش حسادت کنه!! و البته و صد البته حسابی تحسین اش کنه. کی؟ آقای عمر. این آقای عمر حدود بیست و پنج یا بیست و شش سالشه. اولش توی شرکتمون co-op بود و بعد اومد و توی تیم آقا جیمی استخدام شد. الان حدود یک ساله که توی تیم ماست. اما خواننده ی محترمی که شما باشین تقریبا از همه جلو زده و فکر می کنم به راحتی بتونه در آینده ی نزدیک بشه team leader.
بعضی ها استعداد های خاصی دارند و البته هوش و اعتماد به نفس هم جای خودش رو داره.
توی میتینگ به خودش گفتم که پیشرفتش رو خیلی تحسین می کنم. خندید و گفت آخه قبلش مدتی co-op بوده و تشکر کرد.
گلف رو خیلی خوب می دونه, تفریحاتش و علاقمندی هاش مثل آقایون روساست, انگلیسی رو کامل می دونه, چون زبان مادریشه, هوش خوبی داره, و اعتماد به نفس اش هم خیلی خوبه. اینها رو که کنار هم بگذاریم طبیعتا یه پازل “موفقیت کاری” رو تکمیل می کنند دیگه.
———————————

3) دیوید شد رئیس تیم قبلی مون. در اصل جای آقا جیمی. ما سه تا -ژولیت و مارتین و کت بالو- فعلا زیر نظر آقا جیمی هستیم. منتها 75 در صد کارمون رو برای دیوید انجام می دیم!!!! ولله من که نمی فهمم, ولی اعتراضی هم اصلا ندارم. چون اصلا و اصولا دوست دارم سر بخورم توی تیم آقا جیمی, گرچه که دیوید آدم خیلی باحالیه. خلاصه دو راهی جالبیه. رئیس, یا تیم!!!! باید یه سرش رو بگیری. انصافا آقا جیمی رو هم خیلی دوستش دارم.
از ادوارد که شده رئیس یه تیم دیگه ولی, اصلا خوشم نمیاد. کار کردن باهاش رو هم دوست ندارم. عین بچه لوس درس خون های ننر می مونه. گرچه که خیلی حالیشه.
———————————

4) بفرمایید. این رو می گن کار تیمی. مارتین عروسی کرده. قیصر می خواد به من نهار بده!!! این آقای قیصر رو به انگلیسی “کایزر” صدا میکنند. من رو همیشه یاد جوراب نایلون های قدیمی که بهشون می گفتن جوراب کایزر می اندازه!! هر وقت هم من رو می بینه, صرفنظر از این که کار داشته باشم یا نه,و کار داشته باشه یا نه, میاد و می شینه و حدود یکربع تا دو ساعت حرف می زنه. این یکی هم کل زار و زندگیش رو برای من تعریف کرده. هر بار هم دوباره همون ها رو تکرار می کنه. متاسفانه باید اعتراف کنم اینقدر همیشه حواسم پرته که هنوز هم نتونسته ام حتی اولیه های زندگیش رو هم به خاطر بسپرم. فقط می دونم از یه خانواده ی درجه ی یک توی پاکستان بوده (کل جریانات عمه و پدر و دختر عمه و پدر بزرگ و خواهر و مادر و شوهر خواهر و اختلافات ارثی شون رو برام تعریف کرده), تابعیت نروژی داره (کل جریانات ازدواجش و بچه دار شدنش رو برام گفته), گرین کارت آمریکا داره (کل جریانات درس خوندنش و کار کردنش و خونه و زندگی اش در آمریکا رو هم گفته), خلبانی بلده, یه چیزی شبیه هواپیما هم توی فرودگاه پارک کرده که گویا مال خودشه (ولله این قسمت رو خیلی مبهم میگه هر بار, فکر کنم بزرگترین خالی ایه که می بنده), آهنگسازی می کنه و شعر روی آهنگ ها میگذاره و اجرا می کنه و می خونه (جای همگی خالی, یک بار روی کامپیوترش نرم افزارش رو آورد و شروع کرد خوندن, یک “هی ها هی ها” یی می کرد که بیا و ببین). جزئیات داخل پرانتزها رو یادم نمیاد.فقط همون کلیات رو یادمه متاسفانه. وگرنه یه سلسله داستان اضافه می کردم “ماجراهای خانواده ی کایزر”.
به هر حال که کار تیمی رو خوب بلده, می فهمه که وقتی مارتین ازدواج می کنه, نهار رو باید به هم تیمی مارتین بده!!!!
——————————————
5) دست آخر این که خدا انشالله همیشه سالم و سلامت نگهتون بداره. یک سرمایی خوردم که نگو, کله نگو, هالتر, دماغ نگو, رودخانه ی کارون, چشم نگو, چشمه ی زمزم, گوش نگو, تونل کندوان (صدا حسابی می پیچه توش), مفاصل نگو, لولاهای زنگ زده ی در,صدا نگو,آوای غورباقه های بحر خزر. انشالله که خدا شفام بده. فعلا که گل آقا بیشتر از خداوند در راه شفای من کار میکنه. خدا عمرش بده.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار