وقتی فهمیدم چقدر خوابم میاد که حتی وقتی پلیس بهم گفت بزن کنار و شروع کرد ازم سوال کردن حتی یه ذره هم خواب از سرم نپرید. تقریبا توی خواب و بیداری جوابش رو دادم.
پلیس خانوم با دقت دیده بود که تاریخ انقضای برچسب مالیات ماشین این ماهه و الان هم آخر ماهه. شانس آوردم که یه روز به آخر ماه وقت داشتیم.
ازم سراغ پلاک جلویی ماشین رو میگرفت. بهش توضیح دادم که همه اش شیرین کاری خودمه. منتها خواب بودم و کلمات یادم نمی اومد. نصف حرفم ایما و اشاره بود. خانومه باهوش بود, همه اش رو فهمید.
جریمه نشدم. فقط دو سه تا نکته رو بهم گفت و رفت.
از این به بعد به گل آقا اعتماد نمی کنم. دو تا از چیزهایی که گفته بود لازم نیستند, لازم بودند. همراه داشتن سند ماشین به هنگام رانندگی, و الزامی بودن پلاک جلویی ماشین.
ولی باور کنید یا نه تمام این جریانات باعث نشد حتی یه ذره خوابم بپره.
————————————

تکیه گاه , مانده است

و یک عشق بیکران
انکار ناشدنی, بی فرجام,نا میمون

و یک برودت,
برودت روزهای تنهایی

و یک برهوت
برهوت لحظه های عطش

دستهایت به سردی یخبندان غرور
به استحکام صخره های فراق
و کلامت
به تلخی لحظه های وداع
به بیهودگی شماتت

دست های من, داغ
نابالغ,
شکننده,
پر طلب
گرمای دستهای صد هزاران جفت عاشق,
عاشق نابالغ را
پیاپی تجربه می کنند

و به استحکام صخره های بی تفاوت تو
برای لحظه های ناگزیری و بلوغ
می اندیشند

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار