خودت رو بكشي, بالا بري , پايين بيايي, توي استدلال و فلسفه و دانش و هوش بشي خود سقراط, حتي بهتر از سقراط, گاهي وقت ها جلوي بعضي ها, و فقط همون بعضي ها, گند ميزني به فلسفه اي به سادگي دو دو تا چهار تا.

مي شه آدم به خودش دلداري بده كه ايراد از اون سري آدم هاست, نه از خود آدم.
مي توني هم اگه شدني بود, به اون سري آدم ها كه رسيدي دهنت رو ببندي و ترجيح بدي ساكت و صامت بشيني و هيچ كاري نكني. چون مي دوني كه تكون خوردن همانا و بور و خيط شدن -به طور اتوماتيك و خودبخود- همانا. اظهار نظر كه ديگه جاي خود داره. حتي اگه موضوع به سادگي سياه بودن شب و سفيد بودن روز باشه اشتباه عظيمي مي كني يا اين كه خداوند كل افرينش رو يهو چپرو مي كنه!!!

به بعضي ها هم كه مي رسي به نظرت مياد حتي اگه مجسمه ي بلاهت هم باشي, تبديل مي شي به انيشتين عزيز و مي توني به سادگي در مورد نظريه ي نسبيت و چهار بعدي بودن كهكشان و سياهچاله ها نظرات معتبر بدي.

خلاصه كه بد وضعيه.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار