1) از غیبت کبرایی که داشتم از همه معذرت می خام. یه عالمه وقته که به وبلاگ های دوستام سر نزدم. امروز بعد از ظهر حتما یه سری کامل وبلاگ گردی انجام خاهم داد.
2) با آناهیتا کاملا موافقم. ما معمولا در کارهایی که انجام می دیم اولین انگیزه امون ارضای درونی خودمونه. اما من هر چقدر فکر کردم مرز بین این ارضای درونی با عشق ورزیدن رو نتونستم پیدا کنم. در عین حال یه موضوع دیگه هم که مهمه اینه که چرا ما از راه علم اندوزی و مطالعه به اهداف شخصی مون می رسیم در حالی که اهداف شخصی می تونند خیلی راحت تر هم تعریف بشن. مثلا داشتن پول به اندازه رفتن تا فرانسه و گردش پاریس در هر سال و احتمالا یک شب رو در کاباره مولن روژگذروندن یا ماتیک مالیدن و آخرین مد بودن و پز دادن. اینها به عنوان هدف شخصی زندگی که به آدم هم رضایت درونی بده چیزهای بهتر و سهل الوصول تری هستند. چرا بین هدف های شخصی و راههای مختلف ارضای درونی ما باید این سخت تر هاش رو انتخاب کنیم. البته یه چیزی رو توجه داشته باشید که خوشبختانه ما خانم ها معمولا به هر چیزی که علاقه داشته باشیم خاه شوهر, تئاتر,میکروب,جامعه شناسی, کامپیوتر,حقوق کودک,خانه داری,کشاورزی یا بچه.. اساسا به قر و فر و تورو عطر و گیپور علاقه ای زایل نشدنی داریم(اقتباس از خانم جین وبستر). تقریبا هیچ کدوم هم از این قاعده مستثنی نیستیم. اما کاشکی علایق من یکی به همین جا تموم می شد. طفلک آقایون که از این علایق ندارند. من نمی فهمم این علایق رو چطور می شه با فوتبال جایگزین کرد.
3) فکر نکنین که در کانادا همه آقایون و جامعه تساوی زن و مرد رو قبول کرده اند. نه بابا این موضوع برتری مرد به زن در جوامع گویا “با شیر اندرون شد و با جان به در شود”. البته خدارو شکر قوانین رسمی تقریبا بین زن و مرد تساوی قائل هستند و در اجرا هم رعایت می شه اما هنوز هم در دل مردم و در فرهنگ مردم “راه درازی در پیشه”.
4) من رفتم صبحونه بخورم. گل آقا صبحونه رو حاضر کرده و اگر نرسم همه اش رو می خوره.
5) یه عالمه بوس برای همه اتون.
دوستتون دارم,خوش بگذره, به امید دیدار